📝[روزی حضرت رضا(عليه السّلام) در مجلس مامون حضور داشتند ]پس از آن مأمون روى به آن جناب كرد و عرض كرد
❓يا ابا الحسن زياده بر اين بيان فرما از آنچه حقتعالى از براى شما اهل بيت قرار داده است
✅حقتعالى همانا ما را بروح مقدس و مطهرى مؤيد ساخته است و آن روح فرشته نيست و با احدى از كسانى كه اين دار فانى را وداع كردند نبوده است مگر با رسول خدا و با ائمه كه يارى ميكند و اعانت مينمايد ايشان را و آن عمودى است از نور كه ميان ما و ميان خدا است
❓مأمون بآن جناب عرض كرد يا ابا الحسن بمن رسيده است كه قومى در حق شما غلو ميكنند و از حد شما تجاوز ميكنند حضرت رضا(عليه السّلام)فرمود حديث كرد از براى من موسى بن جعفر بن محمد از پدر بزرگوارش جعفر بن محمد از پدر بزرگوارش محمد بن على از پدر بزرگوارش على بن الحسين از پدر بزرگوارش حسين بن على از پدر بزرگوارش على بن ابى طالب(عليه السّلام)كه آن جناب فرمود رسول خدا(صلّى الله عليه و آله)
⚠️فرمود بلند نكنيد مرا در بالاى حق من چه حقتعالى مرا بندۀ خود قرار داد پيش از آنكه مرا پيغمبر قرار دهد و حق تعالى فرموده« ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ »هرگز نبوده باشد و نسزد مر آدمى را بآن كه بدهد خدا او را انجيل و فهم آن با علم حلال و حرام و ساير احكام شريعت و پيغمبرى پس آن كس بمردمان گويد يعنى بامت خود كه شما بندگان و پرستندگان من باشيد نه پرستندگان خدا و لكن كاملان در علم و عمل دينى و راستان در خداشناسى يا متمسك بامور دينيه باشيد بجهت اينكه از روى اخلاص كتابى كه از نزد حقتعالى فرود آمده است بيكديگر بياموزيد و بسبب آنكه پيوسته بخوانيد آن كتاب را و درس آن گوئيد و نيز سزاوار نباشد و نسزد كه او را حقتعالى پيغمبرى دهد و او امر كند شما را باينكه فرا گيريد فرشتگان را و پيغمبران را خدايان آيا ميفرمايد آن پيغمبر شما را بپوشيدن حق و شرك آوردن بعد از آنكه شما مسلمانان و گردن نهندگان مر دين اسلام باشيد و على(عليه السّلام)فرموده است كه در حق من دو نفر هلاك شوند و مرا گناهى نباشد يكى دوست دارندۀ بحد افراط و ديگرى دشمن دارندۀ بحد افراط و ما بيزارى ميكنيم و بخدا پناه ميبريم از كسى كه در حق ما غلو كند و ما را بلند كند در بالاى حد ما مثل بيزارى جستن عيسى بن مريم(عليهما السّلام)از نصارى چه حقتعالى فرموده است « وَ إِذْ قالَ اللّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُيُوبِ ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاّ ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ». و ياد كن اى محمد كه چون خدا بعيسى گفت اى عيسى بن مريم تو گفتى مردمان را كه فرا گيريد مرا و مادر مراد و خدا بدون خداى بحق عيسى عرض كرد تنزيه ميكنم تو را از شرك تنزيه كردنى نسزد و نشايد مرا كه بگويم آن چيزى را كه سزاوار نباشد مرا گفتن آن اگر بودهام و گفتهام آن را پس تو دانستۀ آن را تو ميدانى آنچه پنهان ميكنم در نفس خود همچنان كه تو ميدانى آنچه آشكارا ميكنم و من نمىدانم آنچه در ذات تست يعنى آنچه اخفا كنى از معلومات خود بدرستى كه تو داناى پوشيدههائى نگفتم امت خود را مگر آنچه تو امر كردى بآن كه بايشان بگويم كه بپرستيد خداى را كه پروردگار من و پروردگار شما است يعنى مربوب و مخلوق تو ام نه خالق و رب و بودم من بر اقوال و افعال ايشان گواه مادامى كه بودم در ميان ايشان پس آن هنگامى كه مرا گرفتى و بآسمان بردى تو نگهبان بر ايشان و عالم باحوال ايشان بودى و تو بر همه چيزها گواهى و نيز حقتعالى فرمود« يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ وَ لاَ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ » و هرگز ننگ و عار ندارد مسيح از آنكه باشد بنده مر خداى را و نه آنكه عار داشته باشند فرشتگان مقربان درگاه احديت از آنكه بندۀ خدا باشند