❖﷽❖
#ولادت_حضرت_مهدی_عج
📜207 - وفی روایة أخری عن جماعة من الشیوخ أنّ حکیمة حدّثت بهذا الحدیث وذکرت أنّه کان لیلة النصف من شعبان وأنّ أمّه نرجس وساقت الحدیث إلی قولها: فإذا أنا بحسّ سیّدی وبصوت أبی محمّدعلیه السلام وهو یقول:
یا عَمَّتِی هاتِی ابْنِی إِلَیَّ.
فکشفت عن سیّدی. فإذا هو ساجد متلقّیاً الأرض بمساجده وعلی ذراعه الأیمن مکتوب «جآءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»
فضممته إلیّ فوجدته مفروغاً منه فلفّفته فی ثوب و حملته إلی أبی محمّدعلیه السلام وذکروا الحدیث إلی قوله أشهد أن لا إله إلّا اللَّه وأن محمّداً رسول اللَّه وأنّ علیاً أمیر المؤمنین حقاً، ثمّ لم یزل یعد السادة الأوصیاء إلی أن بلغ إلی نفسه ودعا لأولیائه بالفرج علی یدیه، ثمّ أحجم.
وقالت: ثمّ رفع بینی وبین أبی محمّدعلیه السلام کالحجاب فلم أر سیّدی، فقلت لأبی محمّد: یا سیّدی! أین مولای؟ فقال: أَخَذَهُ مَنْ هُوَ أَحَقُّ مِنْکَ وَمِنّا، ثمّ ذکروا الحدیث بتمامه.
وزادوا فیه: فلمّا کان بعد أربعین یوماً دخلت علی أبی محمّدعلیه السلام فإذا مولانا الصاحب یمشی فی الدار، فلم أر وجهاً أحسن من وجهه ولا لغة أفصح من لغته.
فقال أبومحمّدعلیه السلام: هذَا المَوْلُودُ الکَرِیمُ عَلَی اللَّهِ - عزّوجلّ -.
فقلت: سیّدی أری من أمره ما أری وله أربعون یوماً. فتبسّم وقال:
یا عَمَّتِی أَ ما عَلِمْتَ أَنّا مَعاشِرَ الأَئِمَّةِ نَنْشَأُ فِی الْیَوْمِ ما یَنْشَأُ غَیْرُنا فِی السَّنَةِ.
فقمت، فقبّلت رأسه وانصرفت، ثمّ عدت وتفقّدته فلم أره، فقلت لأبی محمّدعلیه السلام: ما فعل مولانا؟
فَقالَ: یا عَمَّةَ اسْتَوْدَعْناهُ الَّذِی اسْتَوْدَعَتْ أُمُّ مُوسی
📝13 / 207 - در حدیثی دیگر، جماعتی از بزرگان نقل کردهاند که حکیمه گفته است: ولادت حضرت [صاحب الزمان] در نیمه شعبان بوده و مادرش نرجس است. حکیمه حدیث را ذکر کرده تا به اینجا که گفته: من حرکت سیّد و مولای خودم را دیدم و امام حسن هم فرمودند: عمه جان! پسرم را بیاور.
❣ من پرده را برداشتم یکدفعه دیدم که مولای من بر روی مواضع سجده خود [دو انگشت شصت پا - دو زانو - دو کف دست و پیشانی] به سجده افتاده و بر مچ دست راستش نوشته شده:
«حقّ فرار رسید و باطل مضمحل و نابود شد و [اصولاً] باطل نابود شدنی است».
❣او را به سینهام چسباندم، دیدم پاک و پاکیزه است. پس از آن، حضرت را در پارچهای گذاشته و به محضر امام حسن عسکریعلیه السلام بردم
❣حضرت فرمودند: «اشهد ان لا اله الّا اللَّه واشهد انّ محمّداً رسول اللَّه وانّ علیاً امیرالمؤمنین حقاً». سپس تمامی ائمهعلیهم السلام را یکی پس از دیگری نام برده تا به وجود مبارک خودشان رسیدند و در حقّ محبینشان دعا فرمودند که با دست مبارک حضرت گشایش برایشان ایجاد شود و بعد سکوت فرمودند.
❣حکیمه میگوید: سپس گویی بین من و امام حسنعلیه السلام پرده و حجابی افتاد آنچنان که من ایشان را نمیدیدم. پس به ایشان عرض کردم: ای مولای من، سرورم کجاست؟ [چه شده؟] حضرت فرمودند: کسی که از ما و شما نسبت به او سزاوارتر است ولی را گرفت. سپس روایت را به طور کامل بیان کردهاند. و به آن افزودهاند که
❣حکیمه گفت: پس از چهل روز از این ماجرا به محضر امام حسن عسکری رسیدم؛ ناگاه مولایمان حضرت صاحب را دیدم که در خانه راه میرفت. چهرهای به زیبایی چهره ایشان و سخنی فصیح تر از کلام ایشان ندیدهام.
امام حسنعلیه السلام فرمودند: این نوزاد در پیشگاه خداوندی صاحب احترام خاص است.
عرض کردم: سرورم! با اینکه ایشان فقط چهل روز دارند امّا او را [از نظر رشد]شگفتآور میبینم! حضرت لبخندی زده و فرمودند: عمه جان! مگر نمیدانی که ما ائمه در روز به اندازه یک سال دیگران رشد و نمو میکنیم؟!
پس من برخاسته و سر مبارک حضرت را بوسیده و رفتم، پس از مدتی برای احوالپرسی برگشتم، ولی ایشان را ندیدم، پس عرض کردم: سرورم چه شد؟
❣ فرمودند: عمه جان! او را به همان کسی سپردم که مادر موسی فرزندش را به او سپرد.
📚غیبت/شیخ طوسی
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
https://telegram.me/Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84