کتابی را در دست مطالعه دارم با عنوان افسانهء روشنایی .نوشتهء آرتور فرستنبرگ وترجمهء محمد مظفرپور از نشرکتاب فرد.که خواندن آن بر هر موجودی که خود را انسان می انگارد واجب است.دراین کتاب به وضوح اهریمنی بودن تمدن تکنولوژیک ثابت شده و اگر جلوی شیوع خنزر پنزرهای الکتریکی آن گرفته نشود عمر زمین و ساکنان آن درهمین قرن بیست ویکم به پایین خواهد رسید. تمدن تکنیکی ومیکروالکتریکی به آلودگی آبها ،نابودی جنگلها،مرگ ومیر حشرات، بیماری پرندگان وآبزیان ودیگرجانوران اهلی ووحشی ازجمله جانور دوپا منجرشده وامریکا ودانشمندان الدنگش حتی نتایج آزمایشهای خودرا مسکوت می گذارند واگر دانشمندی بخواهد حقایق را بیان کند با دولت امریکا وهجوم دانشمندان وابسته به مراکز قدرت مواجه خواهد شد.باز صد رحمت به اروپا که کم وبیش به فکر نجات از بحرانهای تمدن تکنیکی است و نتایج آزمایشها را پنهان نمی کند افسانه روشنایی کتابی سیاسی نیست بلکه پژوهش علمی یک دانشمنداست که نشان می دهد چگونه علوم فاوستی اندک اندک زمین وساکنان آن را درمعرض نابودی قرارداده اند. ویرانی با کشف الکتریسته آغازشده و با امواج رادیویی شدت گرفته واکنون امواج ماهواره های تلفن همراه ویرانی را به غایت رسانده اند. بنا برآمارهای این کتاب هردکل مخابراتیی که برافراشته می شود موجی برامواج ویرانگر پیشین می افزاید. یکی از دانشمندان به نام آلفونسو بالموری گفته است:"گاه آنچه را دارد رخ می دهدبا یک آیین خودکشی مقایسه می کنم که به کندی درحال رخ دادن است"(افسانهء روشنایی .ص۵۵۲) نویسنده می گوید:"مسئله این است که همه داریم با شدت وضعف ،با برق اعدام می شویم وازآنجا که بیش از دویست سال است که جامعهء انسانی این مسئله را انکار کرده است،به جای اینکه به زبان ساده حرف بزنیم وبه آنچه اتفاق افتاده اعتراف کنیم، کلماتی را ابداع می کنیم که حقیقت را بپوشاند. پس ازآنکه برای اولین بار وبه یکباره ،کل شهر زادگاه من در چهاردهم نوامبر۱۹۹۶ تحت پوشش امواج مایکروویو پالس دار قرار گرفت،کاملا مطمئن بودم که این امواج قبلا تعداد زیادی از مردم را کشته اند...."(همان ص۵۵۷/۵۵۸) پژوهش ادامه پیدا می کند ونزدیک است که نویسنده جان خودرا ببازد.چاره ای جز گریختن ازشهرنیست:"پس از بیستم نوامبر،حنجره ام گرفت به طوری که نمی توانستم دم وبازدم داشته باشم .صبح که شد کیسه خوابم را برداشتم ،سوار قطار لانگ آیلند شدم وازشهر بیرون رفتم.باورکردنی نبود که چقدر حالم بهترشد.بعدا فهمیدم که درچهاردهم نوامبر که در ورمونت به سر می بردم ،شرکت تلفن همراه اومتیپوتنت کامیونیکیشنر که اولین شرکت تلفن همراه دیجیتال نیویورک بود ،ارائهء خدمات به مردم را آغازکرده است .هزاران آنتن مستقر درپشت بام منازل در ششصد موقعیت مشغول فعالیت بودند؛این یعنی اهالی نیویورک عملا داشتند درون یک رایانه زندگی می کردند."(همان.ص۵۶۰/۵۶۱) الغرض نه تنها سرطان ودیابت که آنفلوآنزا ونوع چینی آن یعنی کرونا و هزاران بیماری دیگر از تبعات تمدن اهریمنی کنونی هستند که بشریت را در چنگ خود گرفته به نحوی که جز تحمل آن تا روز مرگ چاره ای ندارد. یکی از قربانیان لب تاپ می گوید: "هربار که از رایانه استفاده می کردم احساس فشار در قفسهء سینه داشتم ،قلبم تند می زد،به سختی نفس می کشیدم ،سرگیجه می گرفتم ،به سرم فشارمی آمد،صورتم سرخ وداغ می شد وحالت تهوع به من دست می داد.مشکلات شناختی عجیب وغریبی پیدا کرده بودم .نمی توانستم کلمات را پیدا کنم ،وقتی همسرم بامن حرف می زدپنج دقیقهء بعد یادم می رفت .ناگهان دیگرنتوانستم تلفن همراهم را لمس کنم واگر آن را کنارسرم می گذاشتم حالتی به من دست می داد که انگار کسی داردمغزم را با دریل سوراخ می کند"(همان.ص۵۶۵) امواج الکترومغناطیسی بالاخره حیوان ناطق را البته همراه با جنگلها وموجودات بی گناه ،از روی زمین محو خواهد کرد.هر دانشمندی که بخواهد به معنای جدی کلمه نتایج پژوهش خودرا درباب آثار زیانبار امواج الکترومغناطیس به جامعه منتقل کند کارش زار خواهد شد"یوهانسن نه تنها تامین مالی تحقیق خودرا ازدست داد بلکه تهدید به مرگ هم شدوحتی دریک مورد به جان او سوءقصد صورت گرفت....اومی گفت: زندگی افرادی که حساسیت شدید به الکترو مغناطیس دارند دراغلب اوقات یک جهنم زنده است.من درهمان اوایل تحقیقم به این نتیجه رسیدم که شبکهء مشهور تامین اجتماعی سوئد، آنها را تحت پوشش خود قرار نمی دهد بلکه کاری می کند که از پا دربیایند و از بین بروند.این مسئله مرا بسیار به هم ریخت .مسئلهء حساسیت شدید به الکترومغناطیس ،نمونه ای از جهان دموکراتیک یا نمونه ای از این واقعیت است که چگونه کشورهای دموکراتیک نمی توانند ازجان شهروندانشان مراقبت نمایند.تصوراینکه به این مشکل دچارشده باشید سخت نبوده ونیست .امروز می گوییم فردی به این مشکل دچار است.امافردا چطور؟نفزبعدی که از جامعه طرد خواهد شد کیست ؟من؟شما؟چه کسی؟"(همان.ص۵۶۹/۵۷۰)این هم از