🔻دلنوشته ی یکی از قرآنیان گرامی شنیده ام که برای همه بشریت هستی، قرن ها از بودنت می گذرد، اما نه مثل تو را توانستند بیاورند، نه توانستند تغییرت بدهند، نه اینکه نخواستند، بلکه نتوانستند. شنیده ام حتی آن ها که با پیامبر مخالف بودند و تو را نپذیرفتند، پشت خانه اش می ایستادند و به کلمه کلمه ات گوش می دادند و روحشان آرام می شد اما مخالفت کردند، چون به ضرر منافعشان بود. شنیده ام دزدی در دل سیاه شب فقط یک آیه تو، به گوشش رسید و دلش لرزید «آیا زمان آن نرسیده که به خودتان برگردید و توبه کنید» شنیده ام که تو را ورق ورق کردنند، تو را سوزاندند تا تو را بکشند، اما تو مانند ققنوسی هستی که بعد از هر سوزاندن، باز متولد می شوی. تو را آتش زدند که نابودت کنند ا‌‌مّا حرارتت دل های زیادی را روشن کرد. نمی دانم کدام آیه و کلمه تو را توانستند بسوزانند آنجا که خدا به پیامبر ص فرمود:لعلّک باخعٌ نفسك ا‌َلّا یکونوا مؤمنین که پیامبر از شدت غم وغصه برای امت داشت دق می کرد و خدا دلداریش می داد یا آنجا که ابراهیم نبی درس بردباری و صبر به ما می داد نکند آیات فطرت بود «و إذا رکبوا فی الفلک دعوالله مخلصین له الدین» وهنگامی که بر کشتی سوار شدند و مخلصانه خدا را صدا می کنند ویا آنجایی که خدا خطاب به بنده ش می گوید «لاتخف و لاتحزن انّا منجّوك» غصه نخوریها من در کنارت هستم یا آنجایی که خدا خطاب به فرشتگان برتری انسان بر دیگر مخلوقات را به رخ می کشد فاذا سو‌ّیته و نفختُ فیه من روحی... میدانی از روح خودش در جان بشر دمید!؟ مگر نور خورشید را می توان با آتش کم رنگ کرد! چقدر این روزها بیشتر به اشعه های نورت بر قلبم نیازمندم، نکند غبار این فتنه ها دلم را تاریک کند، چقدر این روزها بیشتر قرانم را روی قلبم می گذارم، به آغوش می کشم تو را. کوثر مؤمن زاده ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ @quran_salehin