*🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🌾🌿🌾
🌿
قنـ🍭ــد و پــــــند
همیشه یک راه حل دیگر هم وجود دارد
✏ روزگاری یک
#دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد
#قرض گرفته بود، پس می داد.
دهقان
#دختر_زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی
#ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد
#طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک
#معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد و دخترش از شنیدن این حرف به
#وحشت افتاد .
پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری می کنیم، من یک
#سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد.
اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید
#همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به
#زندان برود.
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود.
در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت.
دختر که چشمان تیز بینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش
#لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد.
آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز
#تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
ایتا
https://eitaa.com/qurankhan
سروش
sapp.ir/qurankhan
بله
https://ble.ir/qurankhan
گپ
https://gap.im/qurankhan
تلگرام
https://t.me/qurankhan
اینستاگرام
https://www.instagram.com/qurankhan2
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/EL5AtDWfoz8DgIhdZsZgXQ