♡☆دختران مهدوی☆♡
خاطره ای از همسر شهید🍂 گفتمْ : محمد این لباس جدیدت خیلے بھت میاد...😎 گفت : لباس شھادتــه!🙃 گفتم : زده بھ سرت!😢 گفت : مے زنھ ان شاءاللّھ!😉 •[ چند ثانیھ بعد از انفجار رسیدم بالاے سرش😭 ، نا نداشت😔 ، فقط آروم گفت : دیدے زد!!!♥️ ]• شھیـ🕊ــد محمد مهدوی*