متن یک دهه هشتادی درباره رئیس جمهور (علی ابوالفضلی)
گاهی تلاش، کار به جایی نمی برد.
توصیه ها و عمل ها و نصحیت ها فایده ایی ندارد و نتیجه دلخواه حاصل نمی شود.
جمع می شوی، برنامه می ریزی و حسابی پای کار آن می نشینی اما نمی شود آن چیزی که دلت می خواهد .
چندی است در قلب های خاکستری جامعه ی ما، سایه روشن های سیاهی رخنه کرده است و دل های بعضی مردم با مسئولین صاف نمی شود.
در انتخابات تیم می شوی و کار میکنی امید میبندی به اینکه تاثیر بگذاری .
جهاد تبیینن کنی، بگویی که: آقااااااا ................. مسئولین زحمت کش هم داریم و بیا دلت را صاف کن .
اما نه گوش بدهکار نیست و اگر بدهکار باشد قلب قبول نمی کند.
چاره چیست ؟
چه میتواند کار را راه بیندازد و دل هارا صاف کند ؟ اصلا تا به حال چه چیزی مملکت پر تلاطم مارا مانند کوه استوار و آرام نگه داشته است ؟
چرا گلوله های آتشین منجنیق های دشمن، وقتی که به زمین ایران می نشید گلستان می شود؟
جواب یک کلمه است.
خون
این نهال با خون مردان و زنانه جان به کف و ایثار گر اکنون درخت تنومند شده است.
آری، اکنون وقتش بود.
وقت این بود که علی در سجده فرقش شکافته شود تا ظالم ومظلوم از هم تمییز داده شوند. تا کسی در جایی بگوید : مگر علی نماز می خواند که او را در در سجده کشتند و بالاتر، مگر علی مسلمان بود؟
دل ها، صاف می شود با این خون،
قدر ها، شناخته می شود با این خون،
عزم ها در دل مردم می افتد و دل های دوده گرفته، سفید می شود با این خون.
های ابراهیم!!!
بت هارا خوب شکستی در دل ها
قفل ها را خوب باز کردی و رفتی تا اتمام حجت خدمت را به مردم کرده باشی.
خیالت جمع ابراهیم،
تبرت زمین نمی ماند.
مردم به خوب کسی او را می سپارند.
سر خُم مِی سلامت/ شکند اگر سبویی
#شهادت
#رئیسی