"به گستره جاودانگی، به وسعت بیکرانگی..."
پایان پرشکوه یک پایمردی، چه پیامی میتواند داشته باشد؟ مردی که سه دهه ایمان و بشارت و متانت و تبسمِ پیروزمندانه را به جان رنجدیدگان روانه ساخت و اینک به بام تاریخ و ستیغ زمان بار یافته است، چه در ادامه خواهد داشت؟ تاریخ اما در این فقره، نشانی جاوید دارد. آنان که بنایی برحق مینهند و زمانه را از بیداری و عزم و شگفتیهای کمتکرار سرشار میسازند، هرگز سر به نیستی و مرگ ننهادهاند. ایشان چون روزی روشن و جانفزا جاری خواهند شد، والصبح اذا تنفس! سید به جرگه پرآوازهترین و ماناترین رهبران معاصر جهان اسلام پیوست. از این پس روایت هایی شگفتیساز از او خواهید شنید و به سختی باور خواهید بُرد، که با چنین اسطورهای همعصر بوده اید..."
*
...همهمه اورژانس و سرگیجه داروها و خلایقی که درد به این نقطه رهنمونشان ساخته، امانم را بُرید. فقط جانِ نوشتن این چند خط را داشتم. اصلاً مگر همه چیز را، باید یا میتوان نوشت؟ آنان که سالها مهرِ سید را به دل داشتهاند و حتی مصاحبش بوده اند، مگر الان تاب نوشتن دارند؟ مگر عمری نگفتیم، که خلوص و خون راه خود باز میکند؟ نکند در این روزها نیز، همچنان اسیر خودخواهی مانده باشم؟ نگاهم به صفحه گوشی می رود، بالاخره خبر را اعلام کردند...
*
آقا، آزمایشاتتان میگوید باید چند روز بستری شوید، وگرنه خطرناک است!... تسلیم تقدیرم، چه میتوان کرد؟ حالا در غروبی به تیرگی و دلگیری یک بیمارستان -که هرگز اینگونه تجربهاش نکرده بودم- جز نگاه سادهای به افق، کار دیگری از من ساخته نیست! اما نه، گو آسمان نیز سخنی برای اهل معنا دارد. امشب دومین شبی است که سید در هماره عمر، انتظارش را می کشید! وصال او نمی تواند تلخ باشد! مائیم که در رهگذر عمر و تنفرسایی، به گوشه جهان دلالت شده و مغموم شدهایم. بر او گوارا باد.
شامگاه شنبه، ۷ مهر۱۴۰۳
♦️
http://eitaa.com/r_kaeini