مولای جهان علی (ع) ولی است از روشنی‌اش جهان جلی است پُربود وجود و دل مولا از غصه و غم از غم زهرا(س) بی یار میان کوفیان بود تنها به میان عامیان بود یارش همه امید علی(ع) بود زهرا(س) همه‌ی جان ولی بود ناگاه زمین بی مرادی بِگرِفت گُلش ز بی وفایی آن یاس همان یاس پیمبر (ص) آن غنچه‌ی نشکفته‌ی اطهَر بِنماند میانِ در و دیوار بِنشَست به پهلوش میخ و مسمار آن یاس که از بَرَش چکیده جای شبنمی به خون تپیده گلگونه‌ی صورتش خدا را سیلی زده‌ای مصطفی (ص) را آیا که نه یادگار او بود؟ دنیا و جهان به نام او بود؟ شرمی نکنید از بَرِ او؟ یابید کسی برتَرِ او؟ میبرد شبانه همسرش را آن یاس کبود باورش را شب بود گلش به خاک بخشید بوی غم گل ز شهر پیچید زآن پس شده بود یاور او شب،چاه و اشک باور او میگفت غمش به آه در چاه از ظلمت کوفیان بیراه مولای جهان شیر خدایی در حسرت و اشک این جدایی از فتنه‌ی کوفیانِ صد رنگ مغلوب میان فتنه‌ی جنگ بگذشت زمانه ای بدین روی پشت کرده به حق نَبُد کسی روی هرکس به گمان پیِ عدالت این ظن نبود بجز جهالت حق بود عدالت علی (ع) را بیدار نشد بدل کسی را بگذشت شبی به سانِ دیگر مهمان شده بود پیش دختر مولای علی (ع) سحر به ره شد برخیز جوان صلا تَبَه شد فرمود به مردکی مسافر از بهرِ نماز و صبح طاهر خود آگه از آنچه بود تا بود حق بعد علی (ع) شود چو نابود تکبیر بگفت و بر صلا شد ملجم قاتل عدل خدا شد شمشیر به فرق زد به ضربه فرمود و فزت رب کعبه شد شاد که حاجتش روا شد از کعبه به سجده تا خدا شد ✍🏼شاعر : خانم فاطمه (دانشجوی ارشد تاریخ و تمدن اسلامی) ┅┅❅❈❅┅┅ 🔸انجمن علمی تاریخ و تمدن اسلامی 🆔 @r_kh_tarikh 🌐 www.r-kh-tarikh.rzb.ir