💠چند روز پیش داستان جالبی می خواندم: پسری دنبال کار بود.به یکی از فروشگاههای بزرگ که همه چیز میفروخت رفت. مدیر فروشگاه به او گفت:یک روز فرصت داری تا بطور آزمایشی کارکنی تا پایان روز تصمیم برای استخدامت گرفته شود در پایان روز مدیر، پسر را صدا کرد و از او پرسید:چند مشتری داشتی؟ پسر پاسخ داد که یک مشتری! مدیر با ناراحتي گفت:تنها یک مشتری؟ بی تجربه ترین متقاضیان کار در اینجا حدقل ۱۰ تا ۲۰ مشتری در روز دارند.حالا چقدر فروختی؟ پسر گفت: ۱۳۴,۹۹۹٫۵۰ دلار مدیر فریاد کشید: ۱۳۴,۹۹۹٫۵۰ دلار؟مگه چی فروختی؟ پسر گفت: اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری به همراه یک چرخ ماهیگیری. بعداز مشتری پرسیدم کجا برای ماهیگیری می روید؟ گفت: دریاچه پشتی. من گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق به او فروختم. مدیر میگه اون اومده بود قلاب ماهیگیری بخره تو بهش قایق فروختی؟ پسر گفت: نه اومده بود قرص سردرد بخره من برای رفع سردردش پیشنهاد ماهیگیری دادم! @khrshidkhane