آنروز که ما را ز گل خام سرشتند در مدرسه ی عشق شما نام نوشتند چون روز ازل نام مرا شیعه نهادند جز عشق تو مـهدی دگرم هیچ ندادند آقا همه جا نام شما ورد زبان است بر منتظرت هجر شما بار گران است آن غایب حاضرکه رهش راه نجات است او یوسف زهراست که در قید حیات است وصل تـو بهاری است که پاییز ندارد روی تو جمالی است که مه نیز ندارد آقا دل ما شعبه ای از عشق وصالت خارج ز شمار است همه لطف و کمالت : خودت بخواه که این انتظار سر برسد دعای اینهمه چشم انتظارکافی نیست؟