🔴این داستان واقعی است 🔴 چند سال پیش حدود بیست ساله بودم جوان بودم و خام، در پی کسب تجربه،کله م داغ بود، دوست داشتم امام زمان رو ببینم،بهم گفته بودن اگه ده شب تو قبرستون بمونی اونم از نیمه شب تا اذان صبح، امام زمان رو میبینی منه خنگم باور کرده بودم. تصمیم گرفتم برم قبرستون. شب اول سوار ماشین شدم رفتم سمت بهشت زهرا تا صبح لای قبرها راه میرفتم و فانوس میزاشتم رو قبرها. تا شب سوم هیچ اتفاقی نیفتاد از نیمه شب میرفتم بعد اذان هم برمیگشتم.شب چهارم حدود ساعت 3 نصفه شب بود که یه اتفاق عجیب افتاد ،دیدم یه بچه کوچیک چهار دست و پا داره روی یک قبر حرکت میکنه بعدشم رفت سمت دوتا بوته که نزدیک قبرها بود منم رفتم دنبالش ولی وقتی بوته رو کنار زدم ....👇⛔️🔞 https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db اخه چرا این کارای احمقانه رو میکنید😰