#واقعیت_زندگیم💔
صبح با سر و صدای ظرف و ظروف بلند شدم .
کش و قوسی به بدنم دادم و از رو تخت بلند شدم …
از اتاق که بیرون اومدم دیدم طلعت خانم هر چی ظرف و ظروف تو بوفه بود رو ریخته بیرون و داره دستمال میکشه .
_سلام
طلعت خانم نگاهی بهم انداخت و با لبخند گفت سلام به روی ماهت دخترم ببخشید بیدارت کردم ؟؟
_نه دیگه باید بیدار میشدم خیلی خوابیدم .
امروز کلاس آرایشگری نداشتی ؟؟
_نه فردا دارم .
دیشب خوش گذشت ؟؟
_آره خیلی به شما چی ؟؟
به منم خیلی خوش گذشت اونقدر که برای امشب شمسی خانم دعوتمون کرده خونه اش .
_عه چقد خوب
ادامه دارد...