رازِ زندگی👩‍❤️‍👨
🪴🪴🪴🪴🪴🪴 🎍🎍سرگذشت زندگی من🎍🎍 +نه خدا را شکر همه چی خوبه مرسی -گفتم اگه تایم داری امشب ببینمت +برای
** 🪴🪴🪴🪴🪴🪴 🎍🎍سرگذشت زندگی من🎍🎍 خیلی نگذشته بود که صداش پیچید داخل گوشم - بفرمایید +سلام طلعت خانم لیلام... چند دقیقه‌ای سکوت کرد انگاری اصلاً نمی‌دونست چی باید بگه شاید باورش نمی‌شد که من بهش زنگ بزنم بالاخره صدای گریه‌اش به گوشم رسید و بعدش با بغض گفت: +لیلا تویی مادر الهی قربونت برم کجایی خیلی نگرانت بودم همه چی خوبه حالت بهتر شده اذیت نیستی؟... خنده کوتاهی کردم و سعی کردم حالم رو خیلی خوب نشون بدم و با شوخی گفتم : +طلعت خانم یه دونه یه دونه بپرس به همش جواب بدم دیگه -آخه فکرشو نمی‌کردم بهم زنگ بزنی خیلی منتظرت بودم اما کم کم داشتم ناامید می‌شدم مردم بس که انقدر نگرانت بودم... از اینکه می‌دیدم اینجوری دلواپسم بوده حس خوبی بهم دست می‌داد نه اینکه بگم از ناراحتیش خوشحال بودم نه اما اینکه یه نفر وجود داشت که مثل یه مادر برام رفتار می‌کرد آرامش عجیبی بهم می‌داد ،شروع کردم براش تعریف کردن ادامه دارد...