⭐️🌟
✨
انگار منتظر یه جمله بود تا بخواد خودش رو تخلیه کنه و گفت آبروم رفته بیآبرو شدم جلوی این همه فامیل.
یعنی من چرا با این مرد این همه سال زندگی کردم مگه میشه یه آدم انقدر نامرد باشه چطوری دلش اومد اینطوری گند بزنه به زندگی پسرش
پرستو رفت سمت مامانشو گفت مامان جان یه ذره آروم باش هیچ گندی به زندگی داداش من نخورده
گور پدر همه فامیلا فردا این دو نفر عقد میکنن و بعدشم میرن سر خونه زندگیشون اون وقت بابا میمونه و خودش
از این حرف پرستو خندم گرفته بود یه جوری حرف نزد هیچ اتفاقی نیفتاده. اما واقعا حق با اون بود
نباید بیشتر از این ماجرا رو کش میدادیم روز عقدم که فکر میکردم قشنگترین روز زندگیم خراب شده بود
اما باید درستش میکردیم ما لحظههای سختتر از اینم داشتیم همه تصمیم گرفتن برن بخوابن
اما من و آراد همچنان نشسته بودیم روی مبل و داشتیم فکر میکردم بعد از ۱۰ دقیقه که همه رفتن آراد نگاهی بهم انداخت و گفت
ادامه دارد...🌙