🥀 چقدر این روزها روحم کدر شده بود. چقدر آشفته بودم و شکننده. دیگر به درجهای رسیده بودم که با هر خبر بدی، بدجور بههم میریختم و حس میکردم در آستانه فروپاشیام. سردرگم بودم که باید چکار کنم و اصلا میشود کاری بکنم یا باید بنشینم به تماشای نابودیمان؟
✨ قدم که روی گلیمهای آبی و سادهی حسینیه امام خمینی گذاشتم، حس کردم شناور شدهام در دریای آرامش. و وقتی شما را دیدم که با همان وقار و طمانینه همیشگی به حسینیه قدم گذاشتید، نفس تازه دمید در کالبد امیدی که با تنفس مصنوعی، نیمهجان نگهش داشته بودم.
🔻 همیشه غصه میخوردم بابت وضعیت فرهنگیِ شهرمان؛ برای محیط گناهآلودِ برخی مکانهای تاریخی و تفریحی. لازم بود شما به یادم بیاورید که
اصفهان، شهر علم و ایمان و هنر است. شهریست که مردمش پای روضه قد میکشند، جلوتر از همه برای انقلاب سینه سپر میکنند و از تقدیم سیصد و شصت شهید که هیچ، از تقدیم سیهزار شهید هم ابایی ندارند. فقط در یک روز، سیصد شهید تشییع میکنند و خم به ابرو نمیآورند. شما به یادم آوردید که
مردم شهر ما خود یک فرصتاند.
💢 آدم وقتی فقط دور و بر خودش را ببیند و از دل حادثه به حادثه نگاه کند، ترس برش میدارد. ناامید میشود. مثل من. نیاز داشتم یک نفر که
جهان را از بالا نگاه میکند و افق دیدش فراتر از امروز و فرداست، بیاید و وضعیت میدان را برایم شرح دهد؛ چه کسی بهتر از شما؟
📱 من خودم را سرگرم شبهات کوچک و موجهای رسانه کرده بودم. لازم بود با تلنگر شما برگردم به مبانی اصیل انقلابمان. به این که اصلا حرف امام خمینی و حرف تمام انقلاب ما، این بود که:
اسلام ناب میتواند بشر را از بنبست بیرون بکشد و برای ساحت فردی و اجتماعی و سیاسی زندگی بشر، برنامهای قابل اجرا و درست داشته باشد.
💡 اصل دعوا سر همین است. سر این که نباید بگذارند ما ثابت کنیم که اسلام برای بشر امروز، سیاست امروز، اقتصاد و علم امروز حرف دارد. و
اگر قوی بشویم، بهم میریزیم دنیای همه آن ایسمهای پوچ را. کلام شما نهیبی بود برای من، که خودم را مشغول دستاندازهای کوچک مسیر نکنم، بند کفشهایم را محکم ببندم و چشم بدوزم به قله.
🔆 دلمان قرص شد وقتی گفتید
تا حالا هیچ غلطی نتوانستهاند بکنند و بعد از این هم نمیتوانند. آخر آقاجان، ما مثل شما پای انقلاب مو سپید نکردهایم. اصلا در دهه شصت و هفتاد موجودیت نداشتیم و در دهه هشتاد، کودک بودیم. مثل شما نیستیم که طوفانهای سهمگین سالهای قبل را دیده باشیم؛ برای همین است که از این ابرهای سیاهِ پراکنده میترسیم طوفان میپنداریم این بادهای بیرمق را.
تکلیفمان را روشن کردیم؛ این که سرمان به عروسکهای خیمهشببازی پرت نشود و ریشه فساد – امریکا – را هدف بگیریم. وظیفهمان را هم یادآوری کردید:
#پیشرفت . بهترین راه صدور انقلاب و پیامش به جهان. راهبرد را هم نشان دادید؛
#امید و تسلیم نشدن دربرابر موجِ فلجکنندهی ناامیدی.
♨️ ناامیدی بد دردی ست آقاجان. آنقدر در گوشمان خواندهاند که نمیشود و نمیتوانیم و فایده ندارد و... که مغزمان در هم مچاله شده است و خمودگی، جسم و روحمان را گرفته. مشکل که داریم؛ بدون شک. ولی اگر ناامید بشویم، مشکلی حل نمیشود. توقف میکنیم و چشم بهم بزنیم، دهها سال از جهان عقب افتادهایم. الان تنها راهبردی که میتواند راهمان بیندازد به سمت قله، امید است. راهش این است که یک نفر مثل شما، بیاید و موفقیتها و اتفاقات خوب را برایمان بشمارد، تا لکههای به جا مانده از القای ناامیدی را از روح و روانمان پاک کند.
💫 ممنونم آقا جان... حالا هرکدام از ما، شعلهای از امیدی که به شما گرما بخشیده را درون خود یافتهایم و میرویم که مانند شمعی، اطراف خود را به نور امید روشن کنیم...
✨
و به زودی غرق نور خواهد شد سرزمینمان...
✍ ش . شیردشتزاده
📌 روایتی از دیدار رهبر حکیم انقلاب با مردم اصفهان؛ ۲۸ آبانماه ۱۴۰۱
#جهاد_تبیین
#اصفهان
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪