📖 قصه ها و مثل ها 📖 🤵 قسمت یازدهم: «گفتم تو آدم نمی شوی، نگفتم که شاه نمی شنوی!» 📝 کاربرد ضرب المثل: کسی که به قدرت و ثروتشان می نازند 📘 قصه ضرب المثل: پدر و پسری با هم زندگی می کردند که از لحاظ رفتاری با هم متفاوت بودند. پدر فردی با اخلاق و پسر فردی گستاخ بود! یک روز پسر با عده ای دعوا کرد. مردم نزد قاضی رفتند و شکایت کردند. در دادگاه پسر اصلا پشیمان نبود. اما پیرمرد با شرمساری از همه عذرخواهی کرد و با پرداخت دیه رضایتشان را جلب کرد. پسر به جای عذرخواهی از پدر با او دعواکرد و برای همیشه از خانه رفت. پس از چند روز پسر وارد گروه راهزنان شد. آن ها شبانه به خانه های مردم می رفتند و اموال شان را غارت می کردند. مردم شهر و نگهبانان از آن ها می ترسیدند. تا اینکه گروه یاغی ها به قصر حمله کردند و حکومت را به دست گرفتند و حاکم شهر پسر ناخلف پیرمرد شد. روز اول به درخواست پسر؛ پدرش را با خفت و خواری به قصر بردند. وقتی پدر برابر پسرش ایستاد، باز هم سرافکنده بود. اما پسر با غرور گفت: «دیدی پیرمرد؟ می گفتی من آدم نمی شوم؟ می بینی که شاه شده ام» پدر ناتوان سرش را آرام بلند کرد و گفت: «من گفتم تو آدم نمی شوی، نگفتم شاه نمی شنوی، اگر آدم بودی، خودت به دست بوسی پدرت میرفتی». 🎙️ صدای فرهنگ را بشنویم... (📲📻Fm106) @radiofarhang_irib