امشبی را شه دین در حرمش مهمان است عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع شب قتل است یک امشب که حسین مهمان است غمش امشب همه از تشنگی طفلان است مکن ای صبح طلوع جامه ای صبح مزن چاک مده جولان را هست مهمان شه دین امشب و یک فردا را مکن ای صبح طلوع چرخ ای چرخ مزن چرخ دگر امشب را تا قیامت تو نگه دار همه کوکب را نه حسین فکر عیال است نه به فکر جان است مکن ای صبح طلوع همه بینند ز ما ناله و چون شیون را  شمر از قتل حسین بهر حسین دربان است مکن ای صبح طلوع باد ای باد،پریشان تو نما عالم را تا قیامت تو نگه دار همه خاتم را مکن ای صبح طلوع سعد سردار لعین بسته صف لشکر کین بهر قتل شه دین شمر خنجر به کفش،سعد لعین خندان است مکن ای صبح طلوع خور ای خور ز رخ پرده میفکن بیرون زینب از دیدن روی تو نگردد محزون مکن ای صبح طلوع  آب ای آب زنی موج دهی جولانت نکشی هیچ خجالت ز رخ مهمانت مکن ای صبح طلوع شب قتل است یک امشب ز عطش سوزان است یا محمد تو کجایی،که بدی یار غریب در کجا هست علی،بود پرستار غریب فاطمه جان تو کجایی که حسین است غریب مکن ای صبح طلوع