خاطرات برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس واز همرزمان شهید دکتر چمران 👇 🍃قسمت سی یکم: عملیات طراح۲ چند روزی را در مدرسه شهید دلبری سپری کردیم. من هر روز چندبار ستاد جنگ¬های نامنظم شهید دکتر مصطفی چمران می¬رفتم و بعضاً در جلسه هایی که بود شرکت می¬کردم. اتاق جلسه پر از عکس شهدای ابن گروه چریکی شده بود. گویی همه شهدا زنده اند و در جلسه حضور دارند. وقتی برمی¬گشتم به مدرسه و از کنار دکتر مصطفی چمران دور می¬شدم، طاقت نمی آوردم مجدد جهت دیدارش برمی¬گشتم چون هرکس با دکتر چند روزی بود، دیگر دوری اش را نمی¬توانست تحمل کند. تمام حرکات دکتر چمران برای من درس زندگی بود. کم¬کم نیروهای مردمی بیشتر به جبهه می آمدند. من وظیفه داشتم آن¬ها را جهت الحاق به گروه جنگ¬های نامنظم، در مدارسی که نیروهای ما بودند می آوردم هر رزمنده ای از گروه ما به مرخصی می¬رفت، موقع برگشت چند نفر با خودش به جبهه می آورد و چون قبلا در گروه ما بودند به ما ملحق می¬شدند. دوباره آمار به سیصد و چهارصد نفر رسید. من همه را سازماندهی می¬کردم به صورت گروهان در می¬آوردم تجهیز ات می¬دادم و برنامه آموزش نظامی می نوشتم و از برادران تکاور به عنوان مربی آموزش نظامی استفاده می¬کردم و آماده می¬شدند برای عملیاتی که قرار بود انجام بشود. هنوز شهر اهواز از تیرس گلوله های دوربرد خارج نشده بود. هر از گاهی گلوله ای به شهر اصابت می¬کرد و یا هواپیماهای دشمن شهر را بمب باران می¬کردند. بازار ترور منافقین هم داغ بود. فرماندهان و رزمندگان را شناسایی می¬کردند و ترورشان می نمودند. بچه ها از مدرسه خسته شده بودند درخواست می¬کردند ما را به خط مقدم ببرید. دو هفته بود که در حال استراحت بودیم. صبح یک روز رفته بودم ستاد جنگ¬های نامنظم، دیدم فرماندهان درجه بالای ارتش دارند وارد ستاد می¬شوند. پیش خودم گفتم: حتماً باید خبرهایی باشد. وارد دفتر فرماندهی شدم، چند دقیقه بعد دکتر چمران هم وارد شد به من گفت: علی جان چرا نشستی توی دفتر؟ گفتم: منتظر شما بودم. گفت: بفرمائید داخل. من هم الان می¬آیم. من هم داخل اتاق رفتم، دکتر هم وارد شد تعداد زیادی از این فرمانده¬هان در اولین جلسه معارفه من بودند. باز هم¬چنان نگاه خواستی به من می¬کردند. دکتر چمران گفت: یک برادری قرآن بخواند مسئول دفتر فرماندهی شروع کرد به قران خواندن، وقتی قرآن خواندن تمام شد. دکتر چمران رو کرد به فرماندهان ارتشی گفت: هنوز نگاه به علی آقا می¬کنید ایشان الان یک چریک همه فن حریفی است. من گفتم: آقای دکتر خجالتمون ندهید، بنده یک رزمنده ساده بیش نیستم. خلاصه جلسه شروع شد هر کدام از فرماندهان ارتش در خصوص مناطق جنگی توضیحاتی را دادند و از امکانات و مهمات و تسلیحات در اختیار و مورد نیازشان ‌گزارشی را ارائه کردند. در پایان دکتر چمران گفت: هر یگان کمبودهای خودشان را بنویسند و به دفتر بدهند. در ضمن نیروهای خودتان را برای یک عملیات تهاجمی آماده کنید و نیرهای تحت امر ما هم آماده هستند. ما در قالب جنگ های نامنظم دکتر مصطفی چمران بعد از چندین عملیات غنائم زیادی به دست آورده بودیم و یک یگان زرهی و توپخانه تشکیل شده بودیم. این واحدها هم در حال آماده شدن برای عملیات پیش رو بودند. چند روز بعد، از ستاد تماس گرفتند تا من بروم برای یک جلسه فوری، من در عرض چند دقیقه خودم را به ستاد رساندم. جلسه درحال تشکیل شدن بود. دکتر چمران وضو گرفته بود داشت آستین لباسش را پایین می آورد، گفت: علی جان آمدید؟ گفتم بله آقای دکتر. زمان نبرد همه آمدند از نیروی هوایی، نیروی زمینی، هوانیروز، از سپاه و بسیج و ما هم که از جنگ¬های نامنظم دکتر چمران بودیم. وقتی که همه ساکت شدند. یکی از برادران قرائت قرآن را شروع کرد و چند آیه از قرآن کریم را تلاوت کرد. جلسه رسما شروع شد. دکتر چمران از نوع عملیاتی که قرار بود انجام بشود گفت. این عملیات را از نوع خودش بی¬نظیر توصیف می¬کرد و از همه یگان¬ها درخواست می¬کرد که تمام امکانات خود را بررسی کنند تا کوچک ترین مشکلی در حین عملیات نداشته باشیم. همه یگان¬ها اعلام آمادگی کامل کردند. نام این عملیات در منطقه عمومی دشت آزادگان- دهلاویه بود. بنام طراح۲ و نحوه استقرار نیروها قرار شد طی سه شب انجام بشود و هر یگانی که مستقر شد وضعیت خود را به ستاد جنگ¬های نامنظم اعلام کند. مسئولیت این حمله به عهده ستاد جنگ¬های نامنظم شهید چمران بود. همه یگان¬ها عازم منطقه خط مقدم شدند. همه یگان¬ها وضعیت آمادگی خود را به ستاد جنگ¬های نامنظم شهید چمران اعلام کردند. قرار ستادی هم این بود: اول هواپیماها، استحکامات دشمن را منهدم کنند و در حین عملیات نیز رزمندگان را پشتیبانی نمایند. بعد توپخانه¬های ارتش، آتش تهیه بریزند، و واحدهای خمپاره و هر یگانی آتش باران خود را علیه دشمن شروع کنند و بعد نیروهای پیاده که در نقطه رهایی قرار دارند وارد عملیات بشوند. به این خاطر عملیات