🍃🌺🍃🌸🍃 🌸🍃🌺 🍃🌺 💖خندید و گفت: (دیدی بالاخره به دلـــ❤️ــت نشستم!) زبانم بند آمده بود✨، من که همیشه بودم و پنج تا روی حرفش میگذاشتم و تحویلش میدادم لال شده بودم🔆 💖خودش جواب خودش را داد: (رفتم یه دهه متوسل شدم حالا که بله نمی گی امام رضا از توی دلم بیرونت کنه✨، پاکِ پاک✨ که دیگه به یادت نیوفتم. 💖نشسته بودم گوشه که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، کنن و بهتون بدن نظرم عوض شد✨ دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیـر بشی💞 💖حالا فهمیدم الکی نبود که یه دفعه نظرم عوض شد🔆 انگار دست علیه السلام بود و دل من✨✨... 📚 گزیده ای از زندگی نامه شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر ❤️❤️❤️❤️ @ebrahimh 🍃💚🍃❤️🍃💚🍃🍃