ساعت ۱۳ همان راه مارپیچ گونه را گاه ابری و گاه آفتابی پی می گیریم. افتان و خیزان می آییم تا بالای تنگه رجب. زانو های خسته و شیبی سخت و لغزشی و دیگر هیچ کوله ها را با طناب پایین می فرستیم و دکتر ریاحی سبکبار هم که در پایین دست تنگه آماده گرفتن کوله هاست. یکایک آویزان صخره ها و دیواره ها به کف رودخانه رجب می رسیم... انگار از آسمان به زمین آمده ایم. راه سنگلاخی رودخانه تا خودرو مزدا ۵ کیلومتر است. ساعت ۴ و نیم کنار سنگ بزرگ لمیده بر کف رودخانه ایم. اکنون سه شاخ بزرگ و کوچک و همه رشته کوه های جوپار چشم انداز زیبایی دارند با شکوه همیشگانشان. کوهسار دشوار و سخت گذار جوپار را بدرود می گوییم و با وانت تا دانشگاه هایتک می رویم. درودی و بدرودی تا دیداری دیگر دوستان همنورد دکتر آرمند نژاد دکتر ماهانی دکتر ریاحی و دکتر حسن خانی راه خانه را در پیش می گیرند. از دل حضور و سکون و شکوه و دلبری و جلوه گری کوهسار به زیر چتر خاکستری شهر می خزیم به همان خروش وسواس گونه و آسمان سربی و خسته شهر. آه ای کوه ای بود بی نمود بدرود