در طلب شهادت 🔰بخشی از مناجات طلبه شهید محمود رضا استاد نظری با امام زمان: 🔻شهیدی که به دلیل تمکن مالی پدرش، غرق در مادیات بود، در خانه‌ای بزرگ با مستخدمین زیادی زندگی می‌کرد و حتی زمینه تحصیل در سوئد را برایش فراهم کرده بودند، اما او به تمام مادیات پشت پا زده و با پیوستن به سربازان امام زمان، سر از جبهه‌های جنگ در می‌آورد و این چنین عاشقانه به مولایش نجوا می‌کند: ❗️آقا، دوست دارم گوشه‌ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به نقطه‌ای خیره کنم تو هم مقابلم بنشینی و متوجه‌ات شوم... هی نگاهت کنم. آن‌قدر که از هوش بروم، بعد به هوش بیایم و ببینم سرم روی دامن شماست. 🔹 حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می‌خورد. آن‌وقت با ‌اشتیاق در آغوشت گیرم و بعد تو با دست‌های خودت ‌اشک‌های چشمم را پاک کنی... 🔹 مولای من، سرم را به سینه‌ات قرار‌ دهی و موهایم را شانه کنی، آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده. 🔹 بعد به من وعده شهادت را بدهی و من خودم را نشسته بر بال‌های ملائک احساس کنم و بشنوم که به من وعده شفاعت و همسفره‌ای با خودت را بدهی. آن وقت با خیال راحت از آتش عشق مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم. 🆔@rahamedia