افزایش رقبای تربیتیهر اندازه رقبای تربیت دینی بیشتر میشوند، نیاز به وقت گذاشتن برای بچه ها به وسیله والدین، بیشتر می شود
در گذشته های دور، گاهی قرنی می گذشت و رقیب جدیدی وارد فضای تربیت نمی شد. در گذشته های نه چندان دور، دهه هایی طی میشد تا یک عامل ضد تربیتی وارد زندگی ما شود؛ اما اکنون در سال هایی به سر می بریم که دائم در حال مشاهده ورود رقبای جدید در عرصه تربیت هستیم . فن آوری ، به سرعت هر چه تمامتر، در حال وارد کردن ابزارهای جدید به زندگی ماست که هر کدام از آنها به تنهایی مشکلات و خطرهای بسیاری را در مسیر تربیت ایجاد می کنند
🔥💥🔥
«می گفت فکر نمیکنی بیش از اندازه داغ کرده ای و مباحث تربیتی را بزرگ کرده ای؟ مگر ما خودمان چه طور بزرگ شدیم؟ مگر پدران و مادران ما این نکاتی را که شماها امروز می گویید، بلد بودند؟ حالا که آنها این نکات را رعایت نکردند، ما دزد و قاچاقچی از آب
در آمدیم؟!
گفتم: چند سال داری؟
گفت ۳۸ سالمه
:گفتم دوران کودکی و نوجوانی ات را یادت هست؟ :گفت کوران جنگ بود.
:گفتم اوّل آن که به نظر من پدر و مادرهای ما بسیاری از قواعد تربیتی را به طور ناخودآگاه اجرا میکردند؛ اما از این هم که بگذریم در آن زمان اگر پدر و مادری فرزندش را درست تربیت نمی کرد چه اتفاقی می افتاد؟ چه خطرهایی او را تهدید میکرد؟ بگذار برایت بگویم اگر در آن زمان پدرم مرا کتک میزد و از خانه بیرون می انداخت بیرون که می آمدم در خانه همسایه، حجله شهادت پسر همسایه را میدیدم که همین هفته پیش به شهادت رسیده .بود سرکوچه که میرفتم به مسجد میرسیدم و روی تابلوی اعلانات ،مسجد در کنار اعلامیۀ چند شهید اطلاعیه ثبت نام برای اعزام به جبهه را میدیدم به مرکز شهر که میرفتم تشییع جنازه یک شهید و اعزام رزمندهها با اتوبوس به جبهه را میدیدم مادرها هر کدام در حال خداحافظی با پسرانشان بودند و پدرهای رزمنده هم سر فرزندانشان را در آغوش گرفته بودند. بوی اسفند و صدای صلوات های پی در پی که برای سلامتی امام و رزمندگان و برای نابودی صدام و صدامیان فرستاده میشد، فضای خیابانها را پُر کرده بود در این میان صدای آهنگران از بلندگویی که روی سقف یک مینی بوس گذاشته شده بود به گوش میرسید
ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش
بهر نبردی بی،امان آماده باش آماده باش باید به دنبال راه انحراف میگشتم تا منحرف میشدم راهی را که پیدا میکردم چه بود؟ گوش دادن به چند نوار کاست ترانه که از آن طرف آب آمده بود. آن را هم که میخواستم تهیه کنم باید پول توجیبی یک یا دو ماهم را میدادم و میخریدم تازه آن قدر هم وحشت داشتم که تا خرید و فروش انجام میگرفت از شدت هول و ولا، چند سالی از عمرم کم میشد! این نوارها را کجا باید گوش میدادم؟ یک رادیو ضبط زهوار در رفته ای داشتیم که ،پدرم بالای سر خودش میگذاشت و دم به دقیقه، اخبار و سخنرانی و آهنگران و کویتی پور، گوش می داد. مادرم هم صبح ها روشنش میکرد و برنامهٔ خانواده را گوش میداد. اگر یک لحظه از کنارشان جدا میشد مثل مادری که بچه اش را گم کرده میفهمیدند تلویزیون که دو شبکه بیشتر نداشت و از وقتی که آن دایره کذایی تبدیل میشد به چند ستون رنگی و پس از آن هم گم شدگان را نشان میداد میدیدیم تا وقتی که سرود جمهوری اسلامی پخش میشد همان که خیلی طولانی بود و بعد هم عوضش کردند، ویدئو کالایی کم یاب که چه عرض کنم نایاب بود که برای از ما بهتران بود؛ آن هم که منع قانونی داشت و مثل جنازه لای پتو می پیچیدند و از این خانه به آن خانه میبردند. تازه اگر هم ویدئو داشتی فیلمش از کجا پیدا میشد؟ فیلمش هم که پیدا میشد چه قدر بود؟ یک فیلم نود دقیقه ای به اندازه یک کتاب حجیم بود شاید کسی با هزار زور و زحمت توانسته بود مجله ای را از زمان شاه نگه دارد و یا این که از آن طرف آب بیاورد این مجله هم میتوانست نوجوان را منحرف کند؛ اما در چند خانه از این عکسها و مجله ها پیدا می شد؟ فضا برای ارتباط دختر و پسر چه اندازه مهیا بود؟ اگر پسری میخواست دختری را به اصطلاح خودش تور کند چه قدر باید دمِ مدرسه می ایستاد و به دنبالش میرفت و گوشۀ خلوتی پیدا میکرد و چند دقیقه ای با او صحبت میکرد تازه دلش خوش میشد که با یک دختر حرف زده البته نباید فراموش کرد که این ارتباط در صورتی بود که این دو بتوانند با زرنگی هر چه تمام، از تیررس خانواده و مدرسه و گشت ثار الله و جند الله و کمیته در امان بمانند مدرن ترین راه ارتباطی دخترها و پسرها نامه بود که باید آن را جلوی پای یکدیگر می انداختند و یا این که در جایی که قبلاً گذاشته بودند مخفی می کردند و هر روز هم به آن جا سر میزدند که شاید طرف، نامه ای گذاشته باشد.