در سالهای ابتدایی دهه هشتاد ، کسب و کار خودم را با شراکت یکی از اقوام آغاز کردم. دوست نداشتم که دیگر کارمند باشم. اعتقاد پیدا کرده بودم که پول کارمندی شبهه ناک است. بخاطر کم کاری و شل بازی که در اغلب ادارات و کارمندان وجود دارد. البته بعداً فهمیدم که در کسب و کار شخصی هم ، زمینه های لغزش و درآمدهای شبهه ناک و حرام خیلی زیاد است.
از سالهای میانی دهه هشتاد به بعد ،سفرهای خارجی زیاد میرفتم. برای بازرگانی و واردات کالاهای حوزه ی کامپیوتر و الکترونیک . هم عشق سفر خارج داشتم و هم کِرم کامپیوتر و تکنولوژی های جدید. دبی میرفتم برای نمایشگاه جیتکس ،آلمان میرفتم برای سبیت و تایوان برای کامپیوتکس و ...
حتی در سفر تایوان با همین شرکت آپولوی لعنتی هم جلسه داشتم و چند نمونه از محصولاتشان را به ارزش هزار دلار خریده بودم تا در ایران برای فروششان برنامه ریزی کنم. سیستم پیجی برای بیمارستان ها داشتند که خیلی جالب و کاربردی بود.
پیجری با یک دکمه ی ساده به گردن بیمار انداخته میشد و او وقتی برای حاجتی آنرا فشار میداد، درخواست در کامپیوترمرکزی سرپرست پرستاری ثبت میشد و همزمان پیامی برای پیجر پرستار مخصوص آن مریض ارسال میشد. این درخواست در سیستم باقی میماند تا پرستار برود بالای سر مریض و وقتی پیجرش در مجاورت گردنبند مریض قرار گیرد، دکمه ای را فشار دهد، تا مشخص شود پرستار بالای سر مریض رفته و حرف او را شنیده و به دردش رسیدگی کرده است.
بگذریم...
به واسطه ی همین سفرهای کاری با محصولاتی از یک شرکت فنلاندی آشنا شدم که به درد نیروهای نظامی میخورد. شور و جسارت جوانی و علاقه به پول، زیاد بود و با آشنایی دورادوری که با فرمانده ی وقت ارتش داشتم، فرصتی دست داد که در جلسه ای خصوصی با شریکم خدمت ایشان برسیم.
با ذوق و شوق آن تجهیزات جدید را که فکر میکردیم خیلی مورد علاقه و نیاز ارتش باشد ،معرفی کردیم.
بازو بند یا جلیقه هایی بود که هر سربازِ یک یگان رزمی آنها را میپوشید و به واسطه ی سنسور جی پی اس داخل آن، موقعیت مکانی هر سرباز به تفکیک مشخص میشد. علاوه بر آن علائم حیاتی مثل ضربان قلب حس میشد و در لپ تاپ فرمانده معلوم میشد که سربازان مرده و زنده اش کجا هستند و میتوانست در حین نبرد آنها را بطور دقیق هدایت و مدیریت کند.
با ذوق و شوق اینها را برای امیر صالحی تعریف کردیم و بروشورها و عکس ها را نشانشان دادیم.
انتظار داشتیم که ایشان حسابی ذوق کند و از قابلیت های این سیستم تعریف کرده و بعد دستور بدهد که ارتش لااقل یک مجموعه از ما بخرد و آنرا تست کند.
بعد اینکه همه ی حرفهای ما تمام شد. ایشان با متانت و جوری که به ما خیلی برنخورد گفت:
پسرم! تمام این سیستم ها ، ساخته ی دست دشمنان ماست و در وقت نبرد، یا از کارشان خواهند انداخت یا علیه خود ما استفاده خواهند کرد. ما در روز نبرد ترجیح میدهیم که با ابتدایی ترین و ساده ترین تجهیزات به جنگ آنها برویم. دشمن بدل تمام تجهیزات مدرن اینچنینی را در آستین آماده دارد.
از آن موقع بیست سال میگذرد و خیلی دقیق فرمایشات ایشان خاطرم نیست اما فحوای کلامشان این بود که اگر ما بخواهیم با ابزارهایی بجنگیم که ساخته ی دشمن است یا او دست برتر را در آن زمینه دارد، شکست مان حتمی است. ما باید به شیوه ی خودمان و با ابزارهای خودمان و با ابتکارات ساده و بومی و سنتی خودمان بجنگیم تا کمتر ضربه بخوریم...
از دیروز که افتضاح انفجار پیجرها و بی سیم ها و وسایل ارتباطی حزب الله حسابی کلافه و ناراحتم کرده است، مرتب یاد آن جلسه ی بیست سال پیش و صحبت های امیر عطاء الله صالحی میافتم.
زور دشمن زیاد است.
یا علی مددی
میم.الف.نون
🔴کانال مطالعات فرهنگ وفضای مجازی
https://eitaa.com/joinchat/1256587499Ca01c6ba136