❁ـ﷽ـ❁   باسلام و نور 🔆 چند هفته بیشتر نیست که مُلَبس شدم. (لباس طلبگی پوشیدم)   🌘شب شهادت علیه‌السلام از جلوی باشگاه🏋‍♀ رد می‌شدم صدای بلندی🎶 از اونجا میومد.. ▪️درونم احساس بدی داشتم از اینکه شب بی‌تفاوت بگذرم😞   ▪️از طرفی هم باشگاه بود و حضور من در اونجا باعث تمسخر و حتی شاید کتک خوردنم می‌شد، متحیر بودم....🤫 ▪️نزدیک ۳-۴ بار رفتم اونور خیابون و برگشتم🤔   👌بالاخره خدا به دلم انداخت که دست خالی نرم؛ ولی نه با چماق!☺️ ▪️از بالای همون باشگاه که مغازه بود یه بسته خرما گرفتم و رفتم داخل باشگاه.   ▪️همین که منو دیدن چنتاشون خندیدن.🤩 🏋‍♂رفتم سمت صاحب باشگاه! ▪️خرما رو دادم و مؤدبانه گفتم: قابلتونو نداره و تذکر رو دادم.   ▫️واکنش‌شون غیر قابل انتظار بود🤗 ▫️کلی ازم تشکر کردن و صدا رو قطع کردند، حتی من رو تا دم در بدرقه کردند😍   🏃‍♂عجله داشتم و زود رفتم، ولی مطمئنم اگر می‌ماندم سریع با هم رفیق می‌شدیم.   ✅ خلاصه خواستم بگم نهی از منکر یه کم می‌خواد و یه کم ، همیشه نباید چکشی باشه!     ✍ ارسالی از دوستان       ble.ir/dostaneha1401_08