❁ـ﷽ـ❁
باسلام و نور
💠 دیشب از جایی برمیگشتم یه خانمی که
کشف حجاب کرده بود رو دیدم.
🔹بهش گفتم خانم گل،
خدا اینجوری دوست ندارهها!!😊
🚘 و سوار ماشین شدم که حرکت کنم، ولی چون دنبال آدرس بودم، ماشین همونجا متوقف بود.🤦🏻♀
🚶♀این خانم حرکت کرد و رفت، حدودا بعد از ۱۵_۲۰ ثانیه
برگشت و اومد زد به شیشه
🔻و گفت: ببخشید میشه من یه چیزی بگم؟
🔹از شما چه پنهون😅 تو اون تاریکی شب جا خوردم و ترسیدم😬
جانب احتیاط رو رعایت کردم و شیشهی ماشین رو به اندازه ۱۰سانت دادم پایین تا خدایی نکرده بخاطر توقف ماشین و وجود بچه داخل ماشین، مشکلی پیش نیاد.😬
🔻گفتش: خدا دوست نداره جوونهای مردم رو اینجوری اعدام کنننا!!🙃
🔹گفتم: خدا خب دوست نداشته که اون جوونی که اعدام شده، زده
چندتا جوون مردمو کشته و خودش هم اعتراف کرده که اینجوری به قتل رسوندم اینا!!
🔻گفت: خدا دوست نداره که اینا میرن اینجوری
اختلاس میکنن و میخورن و میبرن.
🔹گفتم: بله، دقیقا همینطوره، اینجوری خدا دوست نداره، خیلیهاشون هم
دستگیرشدن، حتی
اعدام شدن.
▫️چون باهاش
همدردی کردم، دیگه موند چی بگه؛ اومد حرکت کنه بره، دوباره برگشت یه چیزی بگه.
🔻گفت: خدا دوست نداره به هم کار داشته باشیم هااا!!!
خب هر کسی یه
عقیدهای داره، به عقیده همدیگر احترام بذاریم.😊
🔹گفتم: پس شما هم به عقیده من احترام بذارید، چون همون خدا گفته که
دستورش رو به شما یادآوری کنم و اینم عقیده منه.😊❤️
✅ همینطور مونده بود! هم میخواست ادامه بده، هم چیزی پیدا نکرد بگه، خندهاش گرفته بود خلاصه.😅
حرکت کرد و رفت.
الحمدلله همه گفتگو با خنده پیش رفت و هیچ تنشی ایجاد نشد🙏☺️
و حتما به این حرفایی که بینمون رد و بدل شد فکر خواهد کرد👌😊
💬 ارسالی دوستان
#انتقال_تجربه
#جهاد_تبیین
ble.ir/dostaneha1401_08