🕌روایتی از حادثه تروریستی حرم مطهر شاهچراغ(ع) 📍بخش اول ✅ جوانه‌ ها 🔻از وقتی خبر را شنیدم تا وقتی سوار ماشین راه افتادم سمت شاهچراغ، نیم ساعت هم نشد. توی راه، رادیو را از موج محرم بردم روی فارس تا آمار مجروحین و شهدا را بشنوم: -حالا تا آخر شب آهنگ غمگین میذارن و دائم تسلیت میگن. دریغ از یک روایت. تا موج رسید به فارس، مجری گفت: -گفتگو میکنم با استاندار فارس آقای دکتر ایمانیه. چند دقیقه بعد از گفتگویش با ایمانیه، رفت سراغ بوعلی: -گفتگو می‌کنم با سردار بوعلی، فرمانده سپاه فجر بعد از بوعلی هم ارتباط زنده تلفنی برقرار کرد با خبرنگار شبکه فارس، صیاد جوکار. شاخ‌های روی سرم داشت جوانه میزد که رسیدم به بیمارستان مسلمین. تقریبا با دست خالی آمده بودم؛ موبایل و رکورد تنها تجهیزات همراهم بود. روبروی در بیمارستان منتظر ایستاده بودم و دست به زنگ تا کسی برایم هماهنگ کند وارد بیمارستان شوم. ده دقیقه نگذشته بود که خبرنگاران سیمای فارس، دوربین در دست از در ورودی وارد بیمارستان شدند: -بخشکی شانس. خبرنگار سیمای فارس هم وارد شد و من نشدم. سوار ماشین شدم تا خودم را به بیمارستان نمازی برسانم. آنجا رفیق بیشتری داشتم و ورودم راحتتر بود. تا وارد شدم و رسیدم به اتاق یکی از مجروحین، دوربین صداوسیما هم رسید و دوربینش را کاشت: ➕ادامه دارد... 📡در ویراستی نیز با ما همراه شوید👇 https://virasty.com/raheamin/1691959611798290860 ﴿عَلَيهِ السَّلامُ﴾_