🔸بارها تجربه کردیم که مثلاً در مجلسی نشسته‌ایم و کنار ما هم کسی نشسته. آن‌قدر مشغولیت ذهنی داریم که می‌گوییم: ببخشید من متوجه شما نشدم. چه چیزی ما را به خود مشغول کرده است؟ یک مشت اسکناس و یک ماشین و امثال این‌ها. حال اگر کسی حقیقتی را مشاهده کند که تمام دنیا در مقابل آن صفر مطلق است، نه اینکه کوچک است بلکه صفر مطلق است. معلوم است که چشم او به دنیا نمی‌افتد. وقتی بنده، بندۀ خداوند می‌شود، قلب او جایگاه خداوند می‌شود. شاخصۀ آن هم این است که توجهی به غیر خداوند ندارد. باید او را به زور از خداوند بگیرند. مثل یک زندانی که به زور او را داخل زندان می‌اندازند. 🔸ما برعکسیم، به زور و نذر و تو سر زدن باید در نماز حواسمان را سمت خداوند بیاوریم. باید هزار کمند بیندازیم تا تازه در نماز حواسمان را جمع کنیم که چه چیزهایی می‌گوییم، آن هم هنوز حس نمی‌کنیم با چه کسی داریم صحبت می‌کنیم. برعکس، بندهٔ خداوند را  باید به زور به سمت دنیا هُل بدهند. 🔸به همین دلیل است که مرحوم علامه طباطبایی در خیابان راه می‌رفتند و در حال خودشان بودند که فردی گفته بود: ما به ایشان سلام کردیم و ایشان به حداقل جواب دادند! مرحوم علامه طهرانی می‌فرمودند: این آقا، مرحوم علامه را با خودش مقایسه می‌کند که درونش خالی و خلوت است و دائم باید خودش را با بیرون مشغول کند. ایشان آن‌قدر در درون مشغول خداوند است که اصلاً فرصت بیش از حداقل‌ها را ندارد. حجت‌الاسلام والمسلمین برگرفته از جزوه ی مباحث 🌷 ما مسافر سفر بینهایتیم 🆔 splus.ir/rahehagh.com 🆔 eitaa.com/rahehagh