💥 مردان خدا
🌺 بابا کرَم و داستانِ خواندنی او 🌺
🌸 "کرَمعلی کریمزاده " ساکن تهران و اهل زورخانه و در زیّ لاتها بود و چون هنگام گذر از کوچه، به بچههای محل آبنبات میداد، آنان وی را " بابا کرَم " میخواندند و از همینجا به این لقب مشهور شد.
💧مدتی بعد، خانمی شعری میسراید که مطلع آن این بود: "بابا کرَم! دوستت دارم."
پس از سرودن آن، مرحوم کریمزاده به وی خیلی علاقهمند میشود و از او خواستگاری میکند تا همسر دومِ این مرد شود اما اینخانم شرط ازدواج خود را این میگذارد که هر دو توبه کنند و بابا کرَم هم میپذیرد و برای اینکه خدا توبهشان را قبول کند، نذر میکنند که همهی نمازها را در مسجد محل و بهجماعت بخوانند.
💧مرحوم حجةالاسلام تنکابنی ( پیشوای مسجد محلهی آنها ) میگفت: "صبح روزی دیدم برف بسیار زیادی باریده است؛ بهگونهای که یقین داشتم آن روز کسی برای نمازِ جماعتِ صبح به مسجد نمیآید و از اینرو نخواستم به مسجد بروم اما به یادم افتاد که همسر بابا کرَم به نذر خود پابند است و با همین انگیزه به راه افتادم.
به مسجد که رسیدم، دیدم پشت در بستهی مسجد - در آن سوز برف و سرما - منتظر بازشدنِ در مسجد و خواندن نماز جماعتِ صبح است!
به مسجد رفتیم و نماز جماعت دونفره خواندیم."
💧بابا کرم از آن همسرِدوم خود، پسری به نام مرتضی پیدا میکند که بزرگ هیئتِ تفرشیهای تهران ( واقع در کوچهی بابل یا همان وزیری ) میشود ( و محسن مهدیان که راوی این تاریخ است، میگوید عکسی از این آقا مرتضی دارد. )
💧مدتی بعد، حسین همدانیان آن شعر را کامل میکند و برایش آهنگی هم میسازد. ( همدانیان بعدها بسیار فقیر میشود و سرانجام در آسایشگاه سالمندان وفات میکند. )
💧سپس همان شعر را ملوک آنغوز ( مشهور به "آفت" و "بلبلِ شرق" ) در کابارههای لالهزار به همان شکلی که معروف به "آواز تختحوضی" و "کوچهبازاری"ست ، بازخوانی میکند و بهقدری با خواندن آن معروف میشود که عکس وی را برای ترویج آدامس "خروسنشان"، روی آن میزنند.
💧اما سرنوشت او هم جالب است: یک بار که برای دیدار با پسرش به سوریه رفته بود، با اصرار یکی از دوستان به زیارت دختر امیرمومنان - علیهالسلام - میرود و همانجا "در اوج شهرت" برای همیشه از مطربی توبه میکند و بعدها درویش و همهی تلاشش رسیدگی به حال نیازمندان میشود و کتابی هم به نام " از فقر تا فقر " مینویسد که تا کنون چاپ نشده است.
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA