🌷شعر شب سوم🌷 چون جده‌ی خود فاطمه دست صله دارم بــعــد از تو دگر نـفـرتِ از هـلـهـلــه دارم از نیم شب گم ‌شدنم تا دم این تشت صـد خاطـره‌ی تلخ از این قافله دارم هر قدر کشیدم قد خود بر روی پنجه دیـدم کـه دوباره ز لبت فـاصلــه دارم . جا مانده‌ام و بس که دویدم پی ناقه قــدر هــمــه‌ی قــافــله من آبله دارم ما پرده نشینان حـــرم را چه به بازار ؟! از دسـت ابالفضل ، عـمویم گـله دارم همراه خودت دختر خود را ببر امشب احساس بدی نسبت به حرمله دارم شاعر: عرفان ابوالحسنی @raheraoshan