۱_نماز و تانک 🚓برادران بسیج، تازه کار با تانک را یاد گرفته بودند.بعضی شان وقتی در کابین تانک می نشستند،دیگر جایی را نمی دیدند و تانک را به امید خدا راه می انداختند .در اتفاقی ،یک تانک روی یک چادر محل استراحت نیروها می رود و پای تنها رزمنده ای که در چادر بوده را به شدت زخمی می کند . از آن روز اعلام کردند ،چون محیط آموزشی است و رانندگان تانک، تازه کار هستند ،اگر صدای تانک شنیدید ،خود را از مهلکه نجات دهید . 🌹🌹🌹🌹 🙏یک روز در حال اقامه ی نماز بودیم که صدای تانک به گوش رسید و هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می شد . 🥀🥀🥀🥀 امام جماعت به رکوع و سپس به سجده رفت ،هرچه صدای تانک نزدیکتر می شد ، اضطراب در دل بچه ها بیشتر می شد . با خود گفتم :《 خدا کند امام جماعت زود نماز را تمام کند 》 از قضا سجده ی آقا طول کشید .ما دیگر حواسمان به نماز نبود ، فقط دلهره ی نزدیک شدن تانک را داشتم که یکی از بچه ها سر از سجده برداشت ، دید حاج آقا در حال فرار است و صف اول و دوم هم فرار کرده اند . 🏃🏃‍♂فریاد زد :《الفرار الفرار.... 》 اصغر مالکی ،برگرفته از کتاب لبخند سنگر ،گردآوری حمید رضا پور قربان ،باز نویسی حسینعلی محمدی 🌼🌸🌼🌸🌼 🌼شادی روح شهدا صلوات 🌼 ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari