─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─ 💠 اشکِ مَشک 💠 ☑️تقدیم به ساحت مقدسِ سقّای لب تشنه شنیده بود سپاه ، از شُکوهِ بسیارش ندیده بود ولی ، حَمله ی علی وارَش چنان به سوی شَریعه ، شتاب داشت که چار- هزار ، مردِ حَرامی ، نشد جلودارش چو روبَهان که گُریزند از برابِر شیر، گریخت دشمن و آشفته گشت بازارش به چشمِ تیره «عقیل» است روسپید امروز که داد مشورتی «دیدنی !»، به کرّارش *** فُرات، تشنۀ لب های خشکِ سَقّا بود نهاد ، بوسه به پاهای نیکْ رفتارَش همین که« آب » به زانو رسید حاجت خواست گرفت دامن او را و کرد اِصرارش بنا نداشت که دل بشکند ، ز حاجتمند ، اگر نبود ، حَرَم ، بی قرارِ سردارش کفی ز آب ، در آنجا مگر چه قیمت داشت ؟! که گشت شُهر ه ی هفت آسمان ، زِ ایثارش بدون دست ، سبک تر به خیمه می شد رفت نمود ضربتِ شمشیر ها ، سبکبارش گرفت مَشک به دندان و می کشید ، چنان که « مُرغِ آب رسان » ، می کِشد به منقارش کمین نموده حرامی به گِردِ او چو کمان رسید از همه سو تیرها به رگبارش مگر از آن همه ، تیری به جانِ مشک نشست ! که پنبه گشت همه ، رشته های افکارش نگاه کرد به اشکی که می چکید ز مشک گریست همرهِ آن ، چشم های خونبارش نه دستِ جنگ و نه مَشکی که دل بدان خوش داشت نه اشتیاقِ حَرَم ؛ چاره گشت ناچارش میانِ علقمه و خیمه ، ناگهان وا ماند گره گشا ، گره افتاده بود در کارش به زیر بارِ گِران ، قدّ ِ غیرتش خَم بود عمود ، آمد و برداشت بارِ دُشوارش سبُک به خاک ، در اُفتاد تا دَهندَش بال به آسمان بِپَرَد ، چون عمویِ طَیّارش چقدر خوب ! که اُمّ ُالبنین نبود آنجا به رویِ خاک نمی دید ، نَخلِ پُر بارش صدایِ« اَدرک اَخاک » از کجا شنید حسین ؟ که زد به سینۀ لشکر ، برایِ دیدارش به رویِ خاک ، مگر پاره های قرآن است ؟! که گفته اند : حُسینا ! بیا و بَردارش ! به چشم ، نیزه و سر ، تار و مار و تَن، بی دست دگر چگونه نماید حسین ، تیمارش ؟! به سویِ خیمه ، مبادا برند پیکر را نِشَسته گَردِ خجالت ، به ماهِ رُخسارش عمودِ خیمۀ او را کشید ؛ یعنی که : عمو ، فتاد ز پا و ، تمام شد کارش! بیا و دست ، چو« طالب » به دامنِ او زن گرفت دستِ مرا ، تا شدم ، گرفتارش 🍃 ابوطالب لاچینی🍃 ─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─ سروش: 👇👇👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇👇👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei واتساپ: 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/JFtp3h8hMxj7LYdd4W2tSP ─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─