روز هشتم آبان ۱۳۵۹ او به اتّفاق دوست شهیدش محمّد رضا شمس، در یک سنگر قرار داشتند. همان زمان عراقی ها به خرّمشهر حمله کرده و آن ها را محاصره می‌ کنند. محمّد رضا شمس، زخمی می‌ شود و محمّد حسین با سختی و زحمت زیاد، او را به پشت خط، می رساند و به سنگر خود بر می‌ گردد و می بیند که تانک‌ های عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره و قتل عام آن ها هستند. محمّد حسین، در حالی که تعدادی نارنجک به کمرخود بسته و در دستش گرفته بود، به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او می‌ خورد و از ناحیه ی پا مجروح می‌ شود، امّا زخم گلوله، نمی تواند از اراده ی محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی می‌ کند و از لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند و آن را منفجر می‌ کند و خود نیز تکّه تکّه می شود. افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است، همگی روحیه ی خود را می بازند و با سرعت تانک‌ ها را، رها کرده و فرار می‌ کنند. در نتیجه، حلقه ی محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم می‌ رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند.