#حکایت_تربیتی
✳️ اثرات پرورش آرزو در كودك
😉 میگويند: زنی ديوانه شد و او را به دارالمجانين (تیمارستان) بردند. برای معالجهاش هر كار كردند فايدهای نبخشيد.
اين زن هر روز صبح، ديوانهها را دور خودش جمع میكرد و میگفت: «من يك شوهر زيبا دارم. يك پسر و يك دختر خوشگل دارم. خودروی قشنگی داريم. عصر به عصر كه شوهرم از سر كار میآيد، پشت فرمان ماشين می نشيند و من و بچهها هم عقب ماشين مینشينيم. از قصرمان كه در شميران است میرويم به ويلايی كه داريم و در آنجا تفريح میكنيم...»
بعد از تحقيقات درباره كودكی اين زن، معلوم شد كه وی در زمان درس خواندن آمال و آرزوهای عجيبی داشته است، مثلاً آرزو داشته است كه شوهر آيندهاش يك فرد عالی رتبه و خوش قيافه باشد، بچههای آن ها، قصر و ويلايشان، ماشين و ... چنين و چنان باشد. سالها با اين آرزوها زندگی می كند تا از قضا به همسری مردی عادی، فاقد زيبايی و ثروت در میآيد.
زندگی مشتركشان را در خانهای كوچك و اجارهای آغاز میكنند و صاحب فرزند نيز نمیشوند.
عملی نشدن آرزوها، چنان روان زن بيچاره را آزار میدهد تا سرانجام ديوانهاش می كند!!
👈 اشاره: رؤيايی بار آمدن كودك، بيشتر بر اثر تلقينی است كه از طرف اطرافيان به ذهن او تزريق میشود. خصوصاً پدر و مادر، به فرزند خود وعدههايی ندهند كه توان انجام دادن آن را نداشته باشند تا نتيجهاش اين بشود كه او يك عمر در روياهای خيالی خود پرواز كند و هيچ وقت دسترسی به آن نداشته باشد.
📚 صد حکایت تربیتی، مرتضی بذرافشان
@rahianebasirat