ادامه...🌿
🌱محمود هم مثل همه ی ما عادات خاص خودش را داشت. خیلی تو دل برو بود. دیدم چای کنارش گذاشته و انگار سرد شده است. گفتم: محمود چایت سرد شده. گفت:من چای سرد می خورم.
●حلوا
🌱این موضوع هم مثل همان چای سرد ولی کمی با خنده است.🙈
من،میثم،ولید،علیو شهید احمد حاجیوندالیاسی تصمیم گرفتیم حلوا درست کنیم! خب حلوا چه می خواست؟!
روغن، شکر،آرد، آب،آشپز و آتش! همه بجز ارد موجود بودند.
بچه ها متوجه شدند کنار محل استقرار ما کارخانه ی آرد هست.(منطقه شیخ نجار شهرک صنعتی بود). گفتیم صدایش را در نیاوریم تا خدای نکرده بچه های شیطون گردان آبرویمان رو نبرند!
یواشکی رفتیم سراغ کارخانه و می خواستیم آرد بخریم. وقتی رفتیم آرد دادند و هرچه اصرار کردیم پول نگرفتند.
برگشتیم و رفتیم زیر زمین محل اسکان که بچه ها جمع نشوند و برای عملیات پخت حلوای خوشمزه ی ولید پز! آماده شویم.✨
من مسئول هم زدن شکر در بطری ۱/۵ لیتری اب بودم و هرکس یک کار می کرد
حلوا درست شد و من لقمه به دست داشتم می رفتم بالا که ناگهان در چارچوب در اصلی سالن، محمود را دیدم گفت؛بوی حلوا می آید! لقمه ی حلوا را در دهانش کردم و گفتم:صدایش را در نیاور!
البته بعدا برای پذیرایی مراسم عزاداری کلی حلوا درست کردیم و به همه بچه ها دادیم.🌱
ادامه دارد...🌿
{شرح دلاورمردی شهدای مدافع حرم خوزستان در عملیات آزادسازی شهرک های شیعه نشین #نبل و #الزهرا سوریه و شهیدان حاج قاسم سلیمانی، حججی، نوید صفری و... }
برای خرید و دریافت کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید
@jamandehazsoada
یا با شماره زیر در واتس اپ پیام دهید
09168900248
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]