به اين ترتيب قبل از آنكه تحريف در اين كتاب آسمانى راه پيدا كند آيات آن متواتر شد و به مرحله اى رسيد كه ديگر انكار و يا كم و زياد كردن حتى يك حرف از آن, غير ممكن شد. بنابراين درباره قرآن نيازى نداريم كه از اين جهت بحثى بكنيم. همچنان كه هيچ قرآن شناسى در دنيا خود را نيازمند به اين گونه بحثنمى بيند. اما يكنكته لازم است كه يادآورى شود و آن اينكه در اثر توسعه سريع قلمرو اسلام و اقبال چشمگير مردم جهان به قرآن و نيز بواسطه دور بودن عامه مسلمين از مدينه كه مركز صحابه و حافظان قرآن بود اين خطر وجود داشت كه تدريجا لااقل در نقاط دور افتاده به عمد يا اشتباه كم و زيادها و تغييراتى در نسخه هاى قرآن رخ دهد, ولى هوشيارى و موقع سنجى مسلمين مانع اين كار شد. مسلمانان در همان نيم قرن اول متوجه اين خطر شدند و لهذا از حضور صحابه و حافظان قرآن استفاده كردند و براى جلوگيرى از كم و زيادهاى سهوى يا عمدى در نقاط دور افتاده, نسخه هايى تصديق شده از مدينه به اطراف پراكندند و براى هميشه جلو اشتباهكارى را مخصوصا از طرف يهود كه قهرمان چنين كارهايى بحساب ميايند گرفتند. 😁دوم : در اين مرحله بررسى تحليلى كتاب, مورد نظر است, يعنى تشخيص اينكه اين كتاب مشتمل بر چه مطالبى است و چه هدفى را تعقيب ميكند ؟ راجع به جهان چه نظرى دارد ؟ نظرش درباره انسان چيست؟ چه ديدى درباره جامعه دارد ؟ سبك ارائه مطالب در آن و شيوه برخورد آن با مسائل چگونه است؟ آيا ديدى فيلسوفانه و يا به اصطلاح امروز عالمانه دارد ؟ آيا قضايا را از دريچه چشم يك نگاه ميكند و يا آنكه سبكش مخصوص بخود است ؟ و باز سؤال ديگرى در اين مورد كه آيا اين كتاب پيامى و رهنمودى براى بشريت دارد يا نه ؟ و اگر پاسخ مثبت است آن پيام چيست ؟ در واقع دسته اول اين پرسشها مربوط ميشود به نگرش و ديد اين كتاب نسبت به جهان و انسان و حيات و مرگ و... يا بعبارت جامعتر مربوط ميشود به جهان بينى كتاب و باصطلاح خودمان حكمت نظرى آن, ولى دسته دوم سؤالها در خصوص اينست كه كتاب چه طرحى براى آينده انسان دارد ؟ انسان و جامعه انسانى را بر اساس چه الگويى ميخواهد بسازد ؟ كه اينرا ما به (پيام) كتاب تعبير ميكنيم. در هر حال اين نوع شناخت مربوط به محتواست و درباره هر كتاب ميتوان از اين نظر بحث كرد خواه آن كتابشفاى بوعلى باشد و يا سعدى. ممكن است كتابى از (ديد) و (پيام) هر دو خالى باشد و يا تنها (ديد) داشته باشد و نه پيام, يا آنكه هر دو را دارا باشد. در باب شناخت تحليلى قرآن بايد ببينيم قرآن مجموعا مشتمل بر چه مسائلى است و آن مسائل را چگونه عرضه كرده است. استدلالات و احتجاجات قرآنى در زمينه هاى مختلف چگونه است ؟ آيا چون قرآن حافظ و حارس و نگهبان ايمان است و پيامش يك پيام ايمانى است, به عقل بچشم يك رقيب نگاه مى كند و ميكوشد تا جلو تهاجم عقل را بگيرد و دست و پاى رقيب را ببندد و يا بالعكس همواره بچشم يك حامى و يك مدافع به عقل نگاه ميكند و از نيروى آن استمداد ميكند ؟ اين سؤالات و صدها سؤال نظير آن, كه ضمن شناخت تحليلى طرح مى گردد, ما را با ماهيت قرآن آشنا ميسازد. سوم : اى در اين مرحله, بعد از آنكه صحت استناد و انتساب يك كتاب به نويسنده اش محرز شد و بعد از اينكه محتواى كتاب بخوبى تحليل و بررسى شد, بايد به در اين مورد بپردازيم كه آيا مطالب و محتويات كتاب فكر بدیع نويسنده آن است يا آنكه از انديشه ديگران وام گرفته شده است. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom