برشی از کتاب (123) 🔅🔅🔅 ◽آنچه در اين پيام كوتاه ارائه مي شود، نكاتي است پيرامون دانش و عرفان كه عنايت به آنها براي پژوهشگران اين همايش بي اثر نيست. ✅ سوم. عرفان نظري سلطان علوم نظري، از قبيل تجربي، رياضي و تجريدي، حِكْمي و كلامي است. عرفان عملي ملكه فنون عملي اخلاق و سير و سلوك ارتياضي است؛ يعني آنچه جزء دانش رياضي است، تحت هدايت عرفان نظري ثمر بخش است، و گرنه تيغ تيز در كف بي كفايت زنگي خمار آلود است، و آنچه جزء گرايش رياضت است، تحت امامت عرفان عملي مثمر است، و گرنه تحجّر خشم آلود. ▪ تفاوت مهمّ اخلاق و عرفان عملي آن است كه محور اخلاق، تحصيل فضيلت انساني،مانند عدل، صدق، امانت، ايثار و احسان است و مدار عرفان عملي تحصيل شهود اسماي حسناي الهي و مظاهر آن از قبيل بهشت و دوزخ و فرشتگاني كه بر مستقيمانِ در توحيد فرود مي آيند؛ (الذين قالوا ربّنا اللّه ثمَّ استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة) [سوره فصّلت، آيه 30.]؛ يعني عارف ملكات فاضله را داراست و در صدد ديدن مبدأ و منتهاي آنها است، ولي عابد يا زاهدِ متخلّق مي كوشد كه صاحب فضيلت شود يا فضيلت حاصل را حفظ كند و همين تمايز اساسي باعث تفكيك ميدان جهاد و ساحت نبرد اخلاق و عرفان شد، زيرا فنّ اخلاق كه پايين تر از فنّ عرفان عملي است، صحنه رويارويي عقل عملي اَمّارِ به حُسْن، عدل و امانت، و نفس امّار به سوء، ظلم و خيانت است، و اين همان جهاد مياني و اوسط است، ولي فنّ عرفان عملي ساحت نبرد توانفرساي قلّه عقل عملي و عقل نظري است، زيرا عقل نظري در صدد دانش حصولي است و عقل عملي در تلاش براي بينش حضوري است؛ يكي مي خواهد به همان ره آورد ذهني بسنده كند، و ديگري مي خروشد تا «از علم به عين آيد و از گوش به آغوش». ▪ چون كارگاه عقل نظري حكيم و متكلّم با وجود ظلّي، مفهوم ذهني و دانش حصولي تأمين مي شود، توان همراهي يا هماوردي عقل عملي عارف كه بارگاه رفيع او با وجود عيني، مصداق خارجي و بينش حضوري، چون بنيان مرصوص بنا شد ندارد؛ يكي پاي چوبين دارد: پاي استدلاليان چوبين بود پاي چوبين سخت بي تمكين بود [مثنوي معنوي، دفتر اول، بيت 2128.] ▪ و ديگري بر براق سپهر پيما سوار است و به راكب اسب چوبين مي گويد: اسب چوبين برتراشيدي كه اينست اسب من گر نه چوبين است اسبت خواجه يك منزل بتاز [ديوان شمس تبريزي.] ▪ يكي شمشير چوبين دارد، چون شيداي مفهوم ذهني است كه از حوزه ذهن او بيرون نخواهد بود؛ عشقي كه بر انسان بود شمشير چوبين آن بود آن عشق با رحمان شود چون آخر آيد ابتلاء [ديوان شمس تبريزي.] ▪ و ديگري وارث سيف علوي است كه با بينش وراثت نه با دانش دراست بدست آورد؛ ديدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتي در خواب غفلت بي خبر، زو بو علي و بو علا بي ذوق آن جاني كه او، در ماجرا و گفت وگو هر لحظه گرمي مي كند، با بو العلي و بو العلا [ديوان شمس تبريزي.] ▪ در چنان همراهي نابرابر و چنين هماوردي ناموزون، عقب افتاده و مهزوم را چاره اي جز اين نيست كه استغاثه نمايد و از مبدأ فيض داد خواهي كند تا او را از بُرهان برهاند و به عرفان برساند؛ عشق ز زنجير خويش، جست و خرد را گرفت عقل زدستانِ عشق، ناله كنان داد داد [ديوان شمس تبريزي.] 🔅🔅🔅 💻برای ترویج و تبلیغ آموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم. @rahighemakhtoom 👇👇👇