✅ پیرمردی که از روی بدن پسرش رد نشد ... در بعضی عملیات ها بدلیل کمبود وقت ، یک نفر به حالت دراز کش روی سیم های خاردار قرار می گرفت ... تا سایر رزمنده ها از روی جسم او بگذرند ... گردان تا بخواهد از روی او رد شود ، فرد بر اثر درد و خونریزی به شهادت میرسید . داوطلب زیاد بود ... قرعه انداختند . افتاد بنام یه جوون . همه اعتراض کردند الا یه پیرمرد ! گفت : « چیکار دارید ! بنامش افتاده دیگه !» بچه ها از پیرمرد بدشون اومد . دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوون . جوون بلافاصله خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار . بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوون . همه رفتن الا پیرمرد . گفتند : « بیا ! » گفت : « نه ! شما بریدد! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش !مادرش منتظره ! » 😢😢😔😔