🌹دلتنگیهای دختر شهید «داوود شجاعی علیآبادی» برای پدر جانباز شیماییاش که چند سالی است از داغ فراقش میگرید:
✍️ آيا ميتوان چون تو زيست؟ چه شبها كه به همراه مادرم ديده بر هم ننهادي تا مرا در خواب ناز نگهداري، چه اشكها به رخسار پرمهرت فرو ريخت تا من ناراحت نباشم.
ماههاي محرم در ايام كودكي را دوست داشتم به همراه پدرم به هيئت رفته و زنجير بزنم؛ پدر مرا با خود ميبرد. من وقتي كه زنجير ميزدم براي جانبازان شيميايي دعا ميكردم و خواستار شفايشان ميشدم؛ چون ذرّه ذرّه آب شدن پدرم را ميديدم و در كنارش فداكاري مادر در مراقبت از او. وقتي در كنكور قبول شدم، پدرم گفت: «دخترم لطف خدا و سعي و تلاش خودت بود كه توانستي قبول بشوي».
اگر روزي غيرت او خرمشهر را آزاد كرد و سلامتي خويش را در راه اسلام و ميهن نثار كرد، حال، من هم به اميد خدا ميخواهم رشته مورد علاقهام را تا دكترا ادامه دهم تا روح پدرم با موفقيتهاي من شاد گردد.
@Afsaran_ir