شوخ طبعی
« امداد غیبی »
هی می شنیدم که تو جبهه امداد غیبی بیداد میکند و حرف و حدیثهای فراوان راجع به این قضیه شنیده بودم.
خیلی دوست داشتم جبهه بروم و سر از امداد غیبی در بیاورم . تا اینکه پام به جبهه باز شد و مدتی بعد قرار شد راهی عملیات شویم . بچه ها از دستم ذله شده بودند ، بس که هی از معجزات و امدادهای غیبی پرسیده بودم.
یکی از بچه ها ، عقب ماشین که سوار بودیم ، گفت : « میخواهی بدانی امداد غیبی یعنی چه ؟ » با خوشحالی گفتم : « خوب معلومه » ناغافل نمیدانم از کجا قابلمه ای درآورد و محکم کرد تو سرم . تا چانه رفتم تو قابلمه . سرم تو قابلمه کیپ کیپ شد . آنها می خندیدند و من گریه می کردم .
ناگهان زمین و زمان به هم ریخت و صدای انفجار و شلیک گلوله بلند شد دیگر باقی اش را یادم نیست. وقتی به خود آمدم که دیدم افتادم گوشهی و دو سه نفر به زور دارند قابلمه را از سرم بیرون میکشند .
لحظه ای بعد قابلمه درآمد و نفس راحتی کشیدم ، یکی از آنها گفت : « پسر عجب شانسی آوردی تمام آنهایی که تو ماشین بودند شهید شدند جز تو ، ببین ترکش به قابلمه هم خورده !» آنجا بود که فهمیدم امداد غیبی یعنی چه ؟
کتابخانه تخصصی دفاع مقدس استان مرکزی
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi