یادگاران ( شهید زین الدین ) نزدیک عملیات بود . می دانستم دختردار شده . یک روز دیدم سر پاکت نامه از جیبش زده بیرون . گفتم : ( این چیه ؟ ) گفت : ( عکس دختر مه ) گفتم : بده ببینمش ) گفت : ( خودم هنوز ندیده مش ) گفتم : ( چرا ؟ ) گفت : ( الان موقع عملیاته. می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده . باشه بعد . ) *** مهدی زین الدین ، فرمانده لشکر هم که بود ، یک آدم عادی بود . آدم عادی ای که سعی می کرد در هر لحظه بهترین کار را بکند ، بهترین تصمیم را بگیرد ، بهترین باشد . این سعی مدام و طاقت فرسا بود که این آدم عادی را آدمی کرد شگفت ، به شگفتی مهدی زین الدین . کتابخانه تخصصی دفاع مقدس استان مرکزی https://sapp.ir/basir.markazi https://eitaa.com/basirmarkazi