سلام
حسبناالله و نعم الوکیل
دخترک هاج و واج باپیکره ای خون آلود و با چشم های پر التهاب و از حدقه در امده اش به این سوی و آن سوی می نگرد تا شاید یکی از اعضاء خانواده اش را بیابد و از تنهایی و بی کسی رهایی یابد..
ناگه صدایی نا آشنا و با عبارتی آشنا و در بردارنده شفقت و دلجوئی و با تکرار دوبار کلمه
"عموجون سلام" ، "عموجون با توهستم سلام" ...
دخترک پریشان و درمانده را اندکی بخود اورده صدا و گوینده انرا جستجو و او را در مقابل خود می یابد ...
گرچه گوینده نا آشناست لکن شنیدن کلمات دل آوا و دل آرای حاوی کلمات "عموجان سلام " و نیز عبارت بعدی وی "خدا بهت سلامتی بده عموجون چی شده نازنینم "....
دل طوفان زده دخترک را اندکی ارام و با احساس امنیتی که با شنیدن کلمه "عموجان" در جانش رسوخ و جان پناهی در مقابل افکار و دیدگان حیرت زده وپریشانش میدید ابتدا با روانه کردن بوسه ای ناب و خالص از اندرون دل تفتیده اش که حاکی از تشکر عمیق بواسطه کلمات حمایت گرانه فرد ناشناس بود از وی تشکر و قدر دانی و به پاسخ پرداخت..
فرد ناشناس :عموجون چی شد که این اتفاق افتاد تو کجا بودی که اینطورشدی..
دخترک : عمو .... ترکیدن بغض دخترک و گریه شدید ناشی از ترس و دلهره و اینک بی کسی و بی پناهی ناشی از بمباران...
عمو ما اونجا توی خونه بودیم که یهو صدایی بلند شد و .... و همه چی فرو ریخت و دیگه هیچ نفهمیدیم....
یا رب ! نستودعک غزة و اهل غزة في ودائعك
ای مالک و صاحب اختیار همگان
غزه و مردم غزه را به تو می سپاربم
💔😭🇯🇴😭💔