متن شعر پویش سرود تو کیستی که چنین در جهان صدا کردی هزار پنجره را رو به عشق وا کردی چه ساده آمدی از عشق دم زدی رفتی همه معادله ها را به هم زدی رفتی شعارهای تو همواره با صداقت بود تمام حرف تو یک واژه بود، خدمت بود کنار مردمِ رنجور روستا بودی تو اهل کشت و زراعت، تو بودی ✓ همیشه دردِ تو مابینِ دردها گم بود همیشه دغدغه ات دردهای مردم بود تو مرد جبهه و جنگی، تو مرد میدانی تو مرد ماندنیِ روزهای ایرانی تو بر غمِ دل ما مثل مرد بوسه زدی به دستِ خسته‌ی آن پیرمرد بوسه زدی به عشق حرفِ تو موکب زدند در دهِ ما به گوشه چشم تو شد جاده‌ی فرات اینجا تو آمدی که بگویی که نیستی هنر است چه ساده می‌گفتی ساده زیستی هنر است تو مرد میز نبودی و مردِ خط بودی تفاوت تو همین بود که خودت بودی تو خاک زاده‌ای و خاک‌سار و افتاده به وقت مرد نبرد و به وقت سجاده دل تپنده‌ی ما از محبتت آزاد هزار بوسه به انگشتر تو بدرقه باد