🔸داستان طولانی است، آماده باش… من به عنوان یک مسیحی بزرگ و بزرگ شدم و والدینم مرا در کودکی به مدرسه کاتولیک فرستادند. وقتی ۱۴ ساله بودم احساس می کردم چیزی در مورد مسیحیت وجود ندارد… مثل اینکه در قلبم این احساس را داشتم که چیزی اشتباه است و نمی توانستم توضیح دهم که چرا چنین احساسی دارم، بنابراین شروع به تحقیق و جستجوی حقیقت نهایی کردم. در مورد ادیان مختلف تحقیق کردم. حتی در مقطعی برای مدتی ملحد شدم زیرا زندگی با والدینم سخت بود (آنها بدرفتاری می کردند) و خودکشی و افسرده بودم. اما بی‌خدایی احساس می‌کردم که مرا به افسردگی و بدبختی بیشتری سوق می‌دهد، بنابراین پس از چند هفته تصمیم گرفتم که یک آتئیست نباشم. در این زمان من قبلاً ۱۶ ساله بودم. 🔹بعد می خواستم درباره اسلام جستجو کنم چون دوستان مسلمانی داشتم. اما نمی‌دانستم از کجا شروع کنم و خیلی خجالتی بودم که نتوانم به آنها بگویم، بنابراین در نهایت آن را رها کردم. سپس کمی از باگاواد گیتا خواندم، آن را دوست نداشتم. سپس قرآن را باز کردم اما به اندازه کافی به آن علاقه مند نشدم و دوباره آن را باز نکردم. سپس در مورد دین زرتشتی خواندم و آن را دوست داشتم، اما دین زرتشتی بیشتر یک سرگرمی بود تا چیزی که واقعاً می خواستم دنبالش کنم. من در مورد بودیسم خواندم و آن را هم دوست نداشتم. به اندازه کافی خنده دار است، جایی در طول مسیر، توسط تبلیغات ضد مسلمان شستشوی مغزی شدم.... ادامه در لینک زیر https://rahyafteha.ir/127911//