🔸من بچه اى مثل بیشتر بچه هاى همسن و سال خودم که بیشتر ورزش و بازى دوست دارند نبودم. فکر من همیشه درگیر سوال هایی از قبیل اینکه ؛ چرا من اینجام؟ وقتى مُردم چى میشه و … بود. این فکرها یک بچه ى ٧-٨ ساله را به وحشت می انداخت. یادم میاد بچه ها همیشه می گفتند که خدا ما رو بخاطر کوچکترین اشتباه، توی جهنم می سوزونه و من وقتى اینارو می شنیدم گریه می کردم و به مادرم می گفتم که ” مامان من دوست ندارم توی جهنم بسوزم. “ 🔹من از خدا یا مذهب چیزى نمی دونستم فقط به‌طور ذاتى و فطرى می دونستم که فقط یک خدا وجود داره اما احساس می کردم اون اصلا به من کمک نمی کنه حتى باعث می شه که تو تمام کارهایی که تلاش می کنم موفق نشوم و سرافکنده بشوم. 🔸در دوران راهنمایی بودم که با انکار خدا که جزو برنامه‌هاى مدرسه بود و با یه شاخه از موزیک سنگین که من در آن مشغول بودم همراه بود آشنا شدم و این باعث شد که من به انکار خدا و نبود او فکر کنم و ملحد بشم ولى حتى در همان زمان به روح و شیطان اعتقاد داشتم... 🔻ادامه در سایت rahyafteha.ir/30100/