🔴پرچمت بالاست قهرمان هوای شرجی اهواز، گرمای آزاردهنده، زندگی در یک خانواده شلوغ و پرجمعیت همراه با فقر، هاشمیه را مقاوم و محکم بار آورده بود. او برای مستقل ‏بودن، برای رسیدن به آرزوهایش زیاد زمین ‏خورده بود. پدرش کارگر بود. جوشکاری هم انجام می‌‏داد. هاشمیه از یک‌‏سالگی فلج شد و نمی‌‏توانست راه برود. برادرها او را سوار فرغون می‌‏کردند و به مدرسه می‌‏بردند. دنیای زیبای کودکی، او را متوجه معلولیتش نمی‏‌کرد تا این‎که مثل همه دختربچه‏‌ها عاشق کفش پاشنه‏‌دار شد. آن‏جا بود که برای اولین‌‏بار متوجه تفاوتش شد و زد زیر گریه. سال چهارم ابتدایی بود که پدر برایش عصای آهنی درست کرد. بدون کمک دیگران، با عصا توانست به مدرسه برود. عصا سختی‌‏های خودش را هم داشت. خیابان‏‌های ناهموار و گلی، باران و زمین ‏خوردن‏‌های مکرر. اما فکر می‌‏کرد خیلی بهتر از آن است که بقیۀ اعضای خانواده را معطل خود کند. یاد گرفته بود روی پای خودش باشد و مصمم جلو برود... هاشمیه اصلاً آدم درجازدن و ماندن در یک موقعیت تکراری و روزمره نبود.نیمۀ دوم سال 86 بود که وارد تیم والیبال شد.دیدن کسانی که مثل خودش معلول بودند؛اما ورزش می‏‌کردند،جانش را تازه کرد.با دیدن همدلی و صمیمیت بچه‌‏ها،عاشق فضای ورزش شد.مسابقات کشوری جوانان زیر بیست‏‌وسه سال وقتی اسمش خط خورد و در فهرست تیم ملی والیبال نشسته قرار نگرفت،نمی‌‏توانست هق‏‌هق گریه‌‏اش را نگه دارد... با پشت‏ دست اشک‏‌هایش را پاک کرد و تصمیم مهم زندگی‌‏اش را گرفت... 📚روایت هاشمیه متقیان(قهرمان پارالمپیک) |کتاب «دختران ایران؛ مجموعه روایت زن ایرانی» ♦️سفارش: rahyarpub.ir@Rahyarpub