گرفتمش سر راهی، رسید و هیچ نگفت عنان کشید و شکایت شنید و هیچ نگفت برِ طبیب، حدیثی ز دردِ دل گفتم گرفت نبضم و آهی کشید و هیچ نگفت رسید قاصدم از پیشِ یار و می‌گوید گرفت نامه و از هم درید و هیچ نگفت به هرکه خواست دلت، باده خوردی و «سایر» لب پیاله به حسرت مکید و هیچ نگفت... 🌱