از زیارتگاه دو طفلان مسلم که بیرون آمدند به سمت مسجد کوفه، پشت سر عباس کراماتی، روحانی کاروان و آقای شعرانی، همسفر کربلاییان در حرکت بودند، ناگهان به سمت جمعیت، تیراندازی شد. جمعیت پراکنده شدند، هر کس به سویی گریخت. برخی خود را روی زمین خواباندند. بانو هم نقش بر زمین شد. وقتی تیراندازی تمام شد آقای شعرانی میبیند، مادرم بر روی زمین افتاده است، گمان میکند که از ترس غش کرده، او را به درمانگاه نزدیک میبرد. در راه، خرخر نفس کشیدنش هم از او می‌شنود. به دکتر که نشانش می‌دهد، می‌گوید: به نظرم از ترس، اینطوری شده، دکتر میگوید: دو تا تیر خورده؛ یکی به پهلویش و دیگری به گردنش، او تمام کرده است. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir