برادرم هر بار که از جبهه برمی‌گشت، اشتیاقش به شهادت بیشتر می‌شد و از ما می‌خواست که برای شهید شدنش دعا کنیم. می‌گفت: دعای بچه‌ها را خداوند بهتر به انجام می‌رساند، چرا که بچه‌ها کار خطایی انجام نمی‌دهند و همچنان دروغ هم نمی‌گویند پس خداوند حرف آنها را بیشتر گوش می‌دهد. می‌گفت: برایم دعا کنید تا شهید شوم، دعا کنید تا به دست بعثی‌های مزدور نیفتم، زیرا من بارها رزمنده‌هایی را دیده‌ام که به دست بعثی‌ها افتاده‌اند و بلاهای فجیعی به سر آنها آورده‌اند؛ آن بلاهایی که حتی دیدن آنها سخت است، صحبت کردن در مورد آنها بسیار عذاب‌آور است. آنطور که وقتی حرفش را به بیان می‌آورم یا اینکه آن را در فکرم می‌گذرانم آنقدر ناراحت می‌شوم که همه موهای بدنم سیخ می‌شود. پس همیشه این دعا را از ما می‌خواست و می‌گفت که برایم دعا کنید که شهید شوم و به آرزوی ابدیم برسم. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir