📌
وقتی یک دختر با رفتنش به یک طلبه حیات دوباره میبخشد!
(این یادداشت را یکی از دوستان طلبهام سه روز بعد از درگذشت فاطمهمعصومهی عزیز برایم فرستاد)
سلام
❤بی مقدمه میخواهم سر اصل مطلب بروم.
من حتی یک بار هم ندیده بودمش و هیچ آشنایی هم با او نداشتم؛ ولی نمیدونم چرا هر دفعه تو لیست مخاطبین، عکس پروفایلتون رو میبینم، دلم میگیره و اشک تو چشمانم حلقه میزنه.
فکر کنم این قابلیت آن فرد نیست؛ ظلمی که به او شده است دلم را آتش میزند.
❤با این که در یکی دو ماه اخیر مسائل مختلفی برایم پیش آمده بود، اما هیچکدام فکرم را اینگونه مشغول خودش نکرده بود؛ به طوری که تمام یکی دو روز برنامه هایم کاملا بهم بریزه.
❤حرفهای اون شبتون رو وقتی در کنار ظلمهایی که به شیعیان میشود قرار میدهم ومسائل دیگر رو میبینم، دیگر نمیتوانم به خودم اجازه دهم تا عمرم را حیف بازی و کارهای واقعاً بیاهمیت کنم.
❤الآن با توجه به شرایط پیش آمده، در درونم آتشی روشن شده که بهم اجازه نمیدهد که بیهوده عمرم رو تلف کنم و خودم رو مسئول میبینم در قبال ظلمهایی که صورت میگیرد و ضربههایی که به پیکر این حکومت میخورد.
❤
شاید این ماجرا اتفاقی باشد که زندگی افراد را از این رو به آن رو میکند.
❤این متن را نوشتم تا بابت آن تلنگر بجا در آن شب بخصوص از شما استاد همیشگی تشکر کنم.
آن تلنگر و اتفاقات بعدش از من "امیرحسینِ" دیگری ساخت که مسئولیتهای بیشماری را در جلوی خود میبیند و راحت نمیتواند از کنار آنها بگذرد.
❤
مرگ یک دختر باعث تولد دوبارهی یک فرد شد.
واقعاً بابت آن تلنگر بخصوص در آن شب بخصوص از شما کمال تشکر را میکنم.🌹
از طرف شاگرد همیشگیتان،
امیرحسین پ.
💐💐💐💐
🆔️
@jalvat